نمی دانم چه بگویم! عاقبت راستگویی؟!

راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم...

بعضی وقت ها آدم در این دنیای دانشجویی یک چیز هایی می بیند که خیلی چیز!! است...

نمی دانم ما که دانشجو بودیم چرا از این کار ها نمی کردیم؟

شاید هم می کردیم و خودمان یادمان نیست...

بعضی از این دانشجو ها انگار می خواهند آدم را در معذوریت اخلاقی بگذارند! از بس که بنده با اخلاقم!! می دانند که در اینجور معذوریت ها به راحتی گیر می کنم!  

قرار بود بچه ها در 3-4 صفحه A3 انچه را از کلاس یاد گرفتند روی یک نمونه بنا  تحلیل کنند و بیاورند!

چیز زیادی نمی خواستم باور کنید...فقط یک تحلیل کوچولو!

بماند که چند هفته ای از این خواهش ناقابل بنده گذشته و هنوز هم خبری از کار های انجام شده نیست...

این هفته یکی از گروه ها بعد از کلاس آمد و گفت استاد این هم از کار ما!

بفرمایید...و یک جزوه ی 50-60 صفحه ای روی میزم می گذارند... 

عرض کردم که "بچه ها ممنون بابت وقتی که گذاشتید... اما من این کارو نخواسته بودم!

کاری که من خواسته بودم جایی نوشته نیست! از هیچ کتابی لازم نیست استفاده کنید!

حتی می تونستید پلان خونه ی خودتونو تحلیل کنید... عیبی نداشت! فقط باید مطالعه می کردید روی  یه نمونه ببینید نکاتی که توی کلاس گفته شده رعایت شده یا نه! همین! "

"استاد ...باور کنید ما خیلی هزینه کردیم! بیست هزار تومن دادیم این کارو برای ما انجام دادن!!!!"

چیزی ندارم برای گفتن سکوت می کنم و کار را ورق می زنم!

"اشتباه کردید... نباید این کار رو می کردید ! یک درخت برای این  همه کاغذی که برای من پرینت گرفتین نابود شده... 

لا اقل بیاید و توضیح بدید سر کلاس که تحقیقتون در باره ی چی بوده و چی ازش برداشت کردید..."

"نه! استاد نمی تونیم!!!" 

با خودم می گویم ...حتی حاضر نیستند بروند یک بار بخوانند ببینند بیست هزار تومن پول بابت چه چیزی داده اند! 

" ببخشید ولی  نمره ای به این کاری که کردید تعلق نمی گیره ( نمی دانم که چرا دارم معذرت خواهی می کنم... ) هر چند خوشحالم که نمی خواهید منو گول بزنید و راحت می گین که این کارو خودتون انجام ندادین... اما به خاطر کار درستتون فقط می تونم بهتون این فرصت رو بدم که بیاید سر کلاس کل کارتون رو توضیح بدین و نمره بگیرین... "

احساس می کنم که شرمنده ام و نمی توانم مستقیم نگاهشان کنم...

فقط می خواهم زودتر بروند و زیاد پا پی نمره ی پروژه ای که انجام نداده اند نشوند...

سرم را پایین می اندازم بلند می شوم  و با سرعت ازشان فاصله می گیرم... چرا باید اینطور باشد؟ چرا کم فروشی می کنند و کار نمی کنند و من چرا از این کارشان خجالت می کشم!!!

اتاق اساتید بوی رخوت و چایی می دهد... کسی هم نیست و من تنها نشسته ام لیست را جلویم باز کرده ام و به دانشجو هایم فکر می کنم...




نظرات 32 + ارسال نظر
هانیه دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ http://gamaj.blogsky.com

۲۰ تومن! چه خبره!

چه می دونم والله!
چه زود اومدی...
همین الان آپ کرده بودم!

مهتاب دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

عجب ...اینو گفته که دلت به رحم بیاد نمره بدی بهش...حالا قبول کن ازش.بالاخره اگه خودش زحمت نکشیده باباش که زحمت کشیده...

به باباش بیست می دم!
به خودش چی؟

فکر نکنم حقش باشه!

بازیگوش دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir

میدونی مومو جان محصلین الان همین طوری شدن یه طوری شده عوض اونا خود اساتید و مسوولین خجالت میکشن...
اون وختا کی ما جرات داشتیم با استادمون بحث کنیم؟؟؟
نه به اون موقع نه با الان...

راست می گی...
نه به اون شوری شوری!
نه به این بی نمکی!

امیر علماء دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.vlife.ir

آدرس دانشگاه رو بدی میام از تنهایی درت میارم :دی

دست شما درد نکنه!! اونوقت دیگه کی به لیست دانشجو ها نگاه کنه و غرق بشه در افکار متفکرانه!!؟ :دی

پاییز بلند دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

واقغن چرا اینطوریه؟ به ما تحقیق میدادن> جون میکندم و پب تا صب٬ صب تا شب دنبال منابعی که حتی اسناد معرفی کرده بود هم نمیگشتمو میرفتم دنبای انجام دادن تحقیقی که دلم میخواست براش زحمت بکشم تا وختی پروژمو تحویل میدم با غرور این کارو کنم و با نگاهم به استاد بگم که قدر زهماتشو میدونم...
اما دانشجوهای امروز...
خواهرم علوم سیاسی میخونه٬ تحقیقاشو میداد من براش انجام بدم خودش میخوابید دختر عمو هام معماری میخوندن٬ ماکتاشونو میدادن من درس کنم خودشون میرفتن در در این نمونه دانشجو چی میخواد بشه؟ نه سواد دارن٬ نه مهارت نه قابلیت و نه خلاقییت...
جای تاسف داره

متاسفانه داره...

خوب براشون انجام نمی دادین...

نیم وجبی دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:51 ب.ظ

هییییی روزگار... منم دانشجوام
بعدا با ما چند تا دبیر همکلاسیم
اما بگم که این دبیرا با این همه سال تجربه کاری و تدریس از من نوعی کمتر بلدن و ماها موندیم اینا چجوری به دانش آموزا درس میدن ؟ اصلا چیزی بلدن که بخوان درس بدن ؟
خدا به داد دانش آموزا و دانشجویان بعد از ما برسه

راست می گی...

به خصوص معلم های کلاس اول و دوره ی ابتدایی وحشتناکن
شاید دل بکنم از دانشگاه برم برای بچه های کلاس اولی نقاشی درس بدم!
شاید مفید تر باشم!

پرنیان دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام موموجان
جوانهای این نسل آخری یه جورائی شاهکار خلقتند. از اعتماد به نفس و از حق به جانبی و از ...
خدا به دادت برسه موموجان که با چندین نفرشون باید سروکله بزنی

سلام پری جان...

خداوندا به دعای پری مهربان شهر گوش کن و به بنده عنایتی بفرما!

مامانگار دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ب.ظ

...موموجان خیلی قشنگ وخوندنی بود مطلبت..
درواقع باعث شد برگردم به حدود بیست و خورده ای سال پیش که دانشجو بودم و 2 واحددرس اقتصاد مهندسی برداشته بودم...اونم درسیه که پروژه سنگینی داره...راستش یادمه که حال روحیم اصلا خوب نبود و تصمیم گرفتم از یکی از سال بالایی یامون یه پروژه حاضرآماده بگیرم و تحویل بدم...
اینکارو کردم...اما بعدش عذاب وجدان بدی گرفتم و به خودم قول دادم دیگه ازاین تقلبها نکنم وواقعا اول وآخریش بود...
وقتی یکی مثل تو بااحساس مسئولیت و دلسوزی کارمیکنه..حقیقتا کار دشوار و سختی داره...سروکار بادانشجوها آسون نیست...
موفق باشی موموجان..

ممنونم از آرزوی موفقیتت...
واقعا بهش نیاز داشتم.
امیدوارم برای این دانشجو هامم تجربه ی مشابهی بشه و دیگه از این کار ها نکنن...

مهربان دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ http://mehrabanam.blogsky.com/

خوب کردی نمره ندادی
به خدا من دانشجو بودم کلی زخمت می کشیدم و همیشه حرصم از اونایی که نابرده رنج نمره الکی می گرفتن در می اومد
البته ناگفته نمونه ها من ۲۰ تومن هم نداشتم

منم همین طور!
واقعا از اینکه سو استفاده می کردن بعضی بچه ها ناراحت می شدم...
بعضی استادا چشمشون رو به همه ی تقلب ها می بندن...
حتما اینجوریه که اینا اینقدر با وقاحت می گن که کارشون رو دادن بیرون!

دوست ندارم حقی پایمال بشه!

بهنام دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام مومو جان. خیلی مواظب خودت باش من به عنوان یه دانشجو بهت اینو میگم: اگه بخوای جلو دانشجو جماعت کم بیاری و خجالت بکشی و از این جور کارها دیگه هیچی ها!!!!!

فکر نکنم متوجه شده باشن...
به حساب این می ذارن که ناراحت شدم...

امید وارم خدا همه ی ما رو به راه راست هدایت کنه!

کاتیا دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ب.ظ http://oldgirl.blogfa.com

بانو
به نظر میرسه شما با این دانشجویان رو در وایسی دارین...
شاید واهمه دارین که جلوتون در بیان و برخورد ناجوری کنند
(البته اینا حدس منه)
به نظر من باید کاملا سخت و جدی باهاشون برخورد کنین.
هیچ نمره ای هم به اینها ندین.
همین که روشون شده و اومدن گفتن کار رو خودشون انجام ندادن از منظر من یعنی توهین .
اون دروغ حتی اگر شما خودتون میفهمیدین کار اونها نیست حداقل بیانگر این بود که آنها دارن سعی میکنند خودشون رو کوشا نشون بدن .
ولی این طوری فقط قصد دارن شما رو اذیت کنن.
به نظر من جلسه ی بعد عنوان کنید که هر کس کار خودش رو ظرف ۱ هفته تحویل نده فلان نمره رو بهش نمیدم و امتحان پایان ترم رو مثلا از ۱۶ محاسبه میکنم.

این دانشجوهای شما خیلی پررو هستند و دارن از جوونی شما سو استفاده میکنن.

ببخشیدها ولی ما هم اگر استاد جوونمون کمی شل میگرفت حسابی از زیر کار شونه خالی میکردیم.
امیدوارم ناراحت نشده باشید از نظر من.

موفق باشید.

نه ناراحت نشدم...
خوش حالم شدم!
شایدم حق با شما باشه...

به هر حال این هفته اولتیماتوم دادم... امیدوارم جدی بگیرن!

امیر دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

باریک به راستگویی
اما خدا کنه این عادت که وظیفمونو میندازیم به گردن دیگرون ترک کنیم
ای کاش اساتید هم کمی وظیفه شناس تر باشند
(البته دور از جان شما)
خدا کند که یک بار هم شده خدا نکند ....
ما خودمان بی آنکه خدا کند انجام دهیم....
اوه چه ثقیل شد
خودم نفهمیدم چه گفتم

من که می دونم چی گفتی... هر چند نفهمیدم چی گفتی...
بعدا برات توضیح می دم حالا! استاد وظیفه شناس هم که باشه دست هایی در کارند که بی حال و خسته می شه!!
دست های دانشجو ها..

دختری که حرفهایش را نمیخورد(پری) دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.rainygirl89.blogfa.com

چون بی لیاقتن... چو نمیفهمن که یکی مث من دنیاش آرزوش فکرش معماریه که اگه استادی مث شما داشتم رو سرم میزاشتمش

چی بگم عزیزم...

می دونستی که معروف ترین معمارای دنیا دانشگاه ندیدن؟
ما هم که استاد نیستیم
کو تا استادی
من یک معلم کوچیکم که گرفتار شرایط بد دانشجو های الان شدم!
امیدوارم بچه ها قدر رشته ، دانشگاه ، معلم ها ، کتابخونه ، سلف ، و میز و صندلی هایی که روش می شینن و کار می کنن بدون!
همه ی ما چیزهایی داریم که قدرشونو بدونیم...

میکائیل دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://sizdahname.wordpress.com

تا حالا تو عمر دانشجوئیم هیچ وقت به این فکر نکردم که برم تحقیقی انجام بدم که اونم دست خودم نباشه ....
یعنی من خودم بشخصه کار کسی رو قبول نمی کنم ....
چون اونچه که بدست میاد حاصل دسترنج خودته ...
متاسفانه تا حرف از تحقیق میاد ... همه فکر میکنن که الان دنیا به آخر رسیده ... الان داشنجو ها حتی حاضر نیستن سر کلاس بشینن ... انگار میرن که بهشون نمره بدی برن .. خلاص ...
هیچ وقت به این فکر نمی کردن که تحقیق لازمه هر دانشیه ....
روزگاری شده دیگه ...
مومو جان ... داشنجوئی دیگه نیست ....

حق با شماست...
منم کار کسی رو قبول نمی کنم اصولا! ولی الان دانشجو ها خیلی به حداقل راضین
نمی دونم داریم به کجا می ریم!!

عاطی دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

سلام . باید دنبال یه واژه دیگه گشت برای این افراد . دانشجو نمیشه گفت بهشون .
آخ که دلم میخواست که سر این پروژه آخر حداقل یکم مثل اینا بودم . میدونین باید تا آخر مرداد تحویل و نمره اش رو به دانشکده میدادم ولی چون استاد سفری چند ماهه میخواستن برن نمره مو داد و رفت . هنوز تحویلش ندادم چون نمیخوام یه چیز الکی سرهم کنم و بهش بدم با اینکه میدونم استادم هیچی یادش نیست . میدونم خیلی طولا نی شد ولی بالاخره بهش تحویل میدم .

کار خوبی کردی

من به مثل شما ها افتخار می کنم...
ولی زودتر انجام بده کارو!
این جور کارا کوه می شن برا آدم!

سرو دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://yeksarv.persianblog.ir

این بچه ها دیگه خیلی خنگ اند

نمی دونم!
اسمش خنگیه یعنی؟

فلاح دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.fallahsh.blogsky.com

دانشجوهای این مرزوبوم
دریایی هستن که عمقشان به اندازه
یک متر هم نمی رسد

این مرز و بوم شاید...
دانشجو های من که بیشترشان به 1 سانتی متر هم نمی رسد عمقشان!!

کاش قادر بودم عمقشان را بیشتر کنم!

فلاح سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.fallahsh.blogsky.com

باید از مهدکودک شروع کنی

یه جورایی راس می گی...
پشت سر خونه ی ما یه مدرسه ی ابتدایی هست!
دلم می خواد هفته ای یه روز برم اونجا فی سبیل الله با بچه ها سر و کله بزنم و درس بخونیم با هم!

راستش بهم می گن معلم های اونجا دشمنت می شن اگه این کارو کنی... اما واقعا دوست دارم برم!

بهروز(مخاطب خاموش) سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://sukamario.blogfa.com

همشونو بنداز....
من یه بار برا پروژه بول دادم...نشستم خوندم دیدم اونجوری که می خوام نیست...
نشستم ازبیلت کردم و محاسبات رو دوباره انجام دادم...
نمرشم گرفتم.

آفرین...

خودم باید براشون یه جلسه بذارم بومی سازی کارا رو بهشون یاد بدم!!

عاطفه سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

پول دادن تحقیق خریدن بعد شوما نارحتی که نمیخوای بهشون نمره بدی؟
اولن متنفرم از این سیستم پول بده تحقیق بگیر.. راه خوبیه برا تنبیلی!
دومن خیلی داری تخفیف میدی که میگی اون کاری که خودشون انجام ندادن رو بیان سرکلاس ارائه بدن.. من بودم یه خط قرمز میکشیدم روکارشون تا حالشون جابیاد!
سومن مهربونی استاد خیلی مهمه.. اما به جای ماهی دادن ماهیگیری بهشون یاد بده خب! یه جوری باید رفتار کنی که ازت خجالت بکشن و کار رو انجام بدن..
چهارمن والا ما هم دانشجوییم! تا حالا از این کارا نکردیم.. من بزرگترین خلافم این بوده که یه بار برا دوتا درس که به هم مربوط بودن رو یه موضوع کار کردم و رفتم ارائه دادم.. بچه های کلاس پکیده بودن از خنده! چون اینا رو دوسه روز قبلش شنیده بودن!
پنجمن بوس به شما:)

ناراحت نیستم که نمی خوام نمره بدم!
ناراحت بودم به خاطر کار بد بچه ها!
انگار که خودم خطایی کرده باشم!

ممنونم! و بالعکس!

کورش تمدن سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
واقعا حرصم درمیاد
برای من پیش میاد که بعضی اوقات دانشجوهایی میومدن پیشم و حاضر بودن پول بدن تا براشون پروژه انجام بدم.به همشون میگفتم پول نمیخوام ولی کمکتون میکنم تا خودتون انجام بدید ولی دریغ از یه ذره تلاش
فقط لقمه آماده میخوان
بیشترین ضرر هم در آینده خودشون میبینند
فارغ التحصیلی که چیزی بلد نیست بعد تازه شاکی هم هست

شکایت که عادت شده...
بلد نبودن هم همین طور...
امان از عادت بد!

آزی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://affability.blogfa.com/

وووووووووواییییییییی این هآ چقدر مغز فندقی هستن؟!
استآد شما چرا تاروف میکنید؟!
ی بار صفر بدین هآ درستت میشن
چه استآده مهربوننننننیییییییییی دآرن ولی خو لیاقتت ندآرن

مغر فندقی؟
شایدم!
به نظرم بیشتر تنبلن!!! در ضمن صفر دادن فکر نکنم درست باشه...
راه های دیگه هم برای تنبیه هست!!
مثل کلاغ پر رفتن!

مارکوپلو دم کشیده سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.58e.blogfa.com

من نمی دونم این آدما که از این کار می کنن چی فکر می‌کنن پول می گیرن از دانشجوها کار بهشون میدن. چه فکری می کنن اینا. خیلی خیانت می کنن به دانشجوها!!

من سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

خودتم از این کارا کردی
من حاضرم ۲۰۰ صفحه درس بخونم ولی از این کارا انجان ندم
حالا بیا لین بار به خاطر ما هم که شده نمرشونو بده

الکی که نمی شه!!
پس از جزوه ای که آوردند سوال شخصی براشون طرح می کنم!!
باید بدونم که خوندنش...

نیما سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

درود ! من اگه درس رو دوست داشته باشم واسش با جون و دل مایه میذارم اما اگه نه ........ ! اگه ژا ژی نشدند ژس حتما میرند و ژشت سرتون کلی حرف میزنند ! منتظر حرفاشون باش استاد گرامی !

بچرخند تا بچرخیم ببینیم کی می بره!!!

پرند سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

راستش باید بگم این‌جا ایران است و وضعیت تحصیلی دانشگاه‌ها به همین افتضاحی که می‌بینی... حالا به هر دلیلی...
گاهی بعضی مسائل آزاردهنده است و وقتی آدم تازه وارد اون جو می‌شه شاید اولش براش سخت باشه تا بتونه عادت کنه و باهاش کنار بیاد...
در عوض به قول وزیر علوم دانشگاه‌های ما معنویت دارن که دانشگاه‌های مطرح دنیا ندارن! بعله!!

معنویت که ماشا الله از سر و رویشان می بارد ...کلا بنده در دریا ی معنویت دوستان غرقم راه فرار نیست!!

میثمک سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://meesmak.blogfa.com

این جور نمره آوردن که خیلی حال میده! ما اینجوری نمره میگرفتیم!

جدا؟

رایمو پس بده!!

جزیره سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام علیکم
من اومدم به عنوان بی طرف از دانشجویان عزیز معماری دفاع کنم(بی طرفو خوب اومدم)


ببیییییییییییییییین استاد داری گیر میدی.حالا شما رو نمیدونم ولی اساتید ما یه کلی به ادم کار میگن بعد گیر میدن چرا کار نمیکنین و بهمون میگن آی به درد نخورا آی تنبلا آی....

ولی از همه اینا گذشته اگه دوس دارین به دانشجویاتون کمک کنین من بهتون میگم درد دانشجوی معماری چیه.دردش اینه که نمیتونه برنامه ریزی کنه تو زندگیش.نمیتونه دو ساعت بشینه یه جا. نمیتونه وارد مسایل ریاضی بشه(البت اگه درسی مثه تنظیم شرایط داری باهاشون که گفتین قبلا روستا دارین و درک و بیان) جالب بدونین بیشتر دانشجوها از همین موضوع رنج میبرن نمونه ش خودم و دوستام.
دوس داریم یکی باشه که راهناییمون کنه ولی کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کو راهنما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استادامون هم که فقط بلدن بگن:شما کم کاری میکنین شما همش تو حاشیه این شما الین شما بلین همش نق میزنن سرمون.دق دادن مارو.
البته اون دانشجوهای شما هم دیگه خداییش نوبرن.ما استادامون مجبورمون میکنن کارایی کنیییییییییییییییییم ما هم فقط میگیم چشم.دیر تحویلشون بدی همچین تاخیری میزنـــــــــــــــــــــــن بابا اون دانشجوهای شما باید یکی مثه استادای ما بیفته به جونشون شما حیفی براشون

راستش حق با توئه!

راس می گی...
اما یه مشکل اساسی دانشجو ها اینه که به حرف استاد خوب گوش نمی کنن... استاد مگه توی زمان کم چقدر می تونه به یه کار ایراد بگیره؟
یا مگه چقدر ایده می تونه داشته باشه؟

مهم اینه که اول بفهمیم دقیقا استاد از ما انتظار چه کاری داره؟
ما که دانشجو بودیم کار زیاد می کردیم ...شب بیداری زیاد و طاقت فرسا...خیلی کار می کردیم اما کاری که می کردیم اونی نبود که استاد می خواست...
به همین خاطر بازخواست می شدیم!

راستی ...من تنظیم شرایط درس می دم نه روستا!!

روح سرگردان سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://hhttp://ruohesargardan.persianblog.ir/

سلام منکه همیشه شیطون بودم چه دوران دانشجویی چه مدرسه....

منم همین طور...
الانم هستم!

جزیره سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ

چه دل پری داشتم تو کامنت بالا به به فقط نق زدم به جون استادا خودمون.همچین بی زبط به موضوع شما

ولی بطور کل خیلی دانشجوهای پررو و به درد نخوری دارین که توی روتون نیگا کردن و گفتن از بیرون گرفتن تحقیقه رو .من اگه جای شما بودم...
ولش کن نمیگم بد اموزی داره.فردا میرید اجرا میکنین نفرینای دانشجوهاتون دامن منو میگیره



ولی هرچی کمتر با دانشجو معماری راه بیای بیشتر به حرفتون گوش میکنن.

بچه های خوبین...
من گذاشتم به حساب صمیمیت...

سخت هم می گیریم
کاری که بهشون دادم حجمش کم بود...ولی انصافا آسون نبود!!

گلبانو خاتون سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

چه جوری روشون میشه بیان بگن تحقیقو خریدن؟؟؟؟
بعدشم شما چرا شرمنده باشی؟؟ تلاش خودتو کردی اما متاسفانه خانه از پایبست ویران است...

نمی دونم...

امیر علماء جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ http://vlife.blogsky.com/

خوشمان آمد!

چقدر نظر دادی.....خوشحالم که با منی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد