شوریدگی...

عجب!

         

        شوریدگی این است؟!

        "درد" ی کز تو برخیزد..

         میان روح بنشیند

         خیال مرگ انگیزد...

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

نه استاد
حالیست اندر میان حال ها
دیدن و نادیده کردن احوال ها
با همه بودن ولی در حال خود
بی خود از خویش در افلاک ها

باریکلا...
خوب گفتی
وزن و قافیه رو ولش!
پیغام و بچسب!

پاییز بلند جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمان سختکوش



وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک

زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش



با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش



تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

(حظرت حافظ)

امیر علماء جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ http://vlife.blogsky.com/

من که چیزی نفهمیدم :دی

پس موفق بودم تو انتقال مفهوم!!!!!!! چون منم چیزی نفهمیدم...

بازیگوش جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir

کار خودته مومو جان این؟
به هر حال شوریدگی و خیال مرگ...نه برای من این جوری نیس

ای.......... کار خودمه!

بعد از اینکه گفتمش دیدم برای منم اینجوری نیست!
اما گفته بودمش

بعد هر کاری کردم درس شه نشد... اگه می شه کاملش کنید!

هانیه جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://gamaj.blogsky.com

وای مومو!!!

ای جاااانم! وای شما بر سر ما باد!
چه شده است؟

هانیه شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ http://gamaj.blogsky.com

گفتم وای واسه اینکه از شما بعید بود از مرگ بنویسی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد