باز هم بازی!

مرسی م.ح.م.د عزیز!

محمد دعوت کرده یه بازی کنم!

چشم!

بازیش قشنگه!

شما هم شرکت کنین!

لطفا!

تا بهتر بشناسمتون...بازیش پر از "اگر"ِ! کوتاه و تلگرافی ، راحت بخونینشون! 


اگر ماهی از سال بودم  

میشدم مهـــر... 

مهربان و دوست داشتنی

با گل های داوودی سپید...

  

 اگر روزی از هفته بودم

 میشدم یک شنبه ... 

چون خیالم راحت می شه که شنبه حتما تموم شده!

 

 اگر عدد بودم

 میشدم 0...  

مرموزه غیر قابل شمارش

نقطه ی جدا شدن بدها و خوب ها منفی ها و مثبت ها!

 

 اگر جهت بودم

 میشدم جنوب ... 

گرم و آفتابی و عاشق (برای ساکنین نیم کره ی شمالی زمین!) :دی

همه ی پنجره ها رو به من باز می شد تا حرارت قلبم رو با همه قسمت کنم.

 

 اگر همراه بودم

 میشدم نقشه...

نقشه ای که کسی رو بد هدایت نکنه!

نقشه ای که ته همه ی راه هاش گنج باشه!

 

 اگر نوشیدنی بودم

 میشدم آب ...  

از یه چشمه 

بالای یه کوه


 اگر گناه بودم

 میشدم گناه ... 

خالص و ناب!

مثل چشیدن سیب...از درختی بهشتی!


 اگر درخت بودم

 میشدم درخت عرعر... 

بلند ترین درخت

سر خودم رو پیش بزرگی شما که تا حالا با حوصله من رو خوندی خم می کردم!


 اگر میوه بودم

 میشدم هلو... 

نه از اون هلو ها!

:دی ...از اون یکی هلو ها!

هسته جدا و خوش مزه!

  

 اگر گل بودم

 میشدم گل قاصدک... 

با بهترین خبر ها

همیشه!


 اگر آب و هوا بودم

 میشدم برفی ... 

و اینقدر می باریدم تا زمین هیچ جای کشورم از خشکی ترک نخوره! 

 

 اگر رنگ بودم

 میشدم سفید ... 

که تا وقتی نمی دونی خالیه ولی وقتی از منشور رد می شه

رنگین کمان می شه!


اگر پرنده بودم

میشدمعقاب... 

سربلند

با وقار 

و با پایانی با شکوه ، در بلندترین ارتفاعی که بتونم پرواز کنم تا اونجا!

 

 اگر صدا بودم

 میشدم صدای موج دریا...

آرامش بخش...

زیباترین سکوتیه که می شه شنیدش!

 

  اگر فعل بودم

 میشدم فعل "آمدی" ... 

دقیقا!

دوم شخص و مفرد ...پایان انتظار سخت!

 

 اگر ساز بودم

 میشدم آکاردئون... 

دست یه پیرمرد نابینا

مثل گذشته است صداش!

پر خاطره...

 

 اگر کتاب بودم

 میشدم کتاب هزار و یک شب...

پر از ضعف ها و قوت های روح آدم ها

ساده و واقعی...زشت و زیبا

 

 اگر عضوی از بدن بودم

 میشدم دست...

ماهر و توانا


 اگر شعر بودم

  حرف های ما هنوز نا تمام...

تا نگاه می کنی؛ وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود

ای...

ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان چقدر زود دیر می شود!

((قیصر امین پور))


اگر بخشی از طبیعت بودم

میشدم باد... 

سبک

آزاد 

و پرواز می کردم تا کنار شما! که حوصله کردی تا اینجا منو خوندی! :دی


  اگر یک حس بودم

میشدم حس آزادی...

وقتی....

وقتی....

وقتی....

وقتی خیلی چیز ها جور دیگری بود!


ممنون!


ای لینک های گرامی... 

شما هم بازی کنین! تا نیومدم وسط بلندتون کنم خودتون بیاین وسط! 

نظرات 30 + ارسال نظر
امیر شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ق.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

اگر
اگر
و
اگر...
اگر های زیبایی بود
امیدوارم برقرار باشی و شاد
این اگر ها منو یاد این جمله میندازه:
من از قماش ابلهانی هستم که آرزو می کارند در باد زرشک در می آید...
البته این طرف صحبتش چون مایی هستش...
نه چون شما اندیشمندو بزرگوارو دور اندیش
امیدوارم همه آرزوهاتون برآورده بشه
یا علی

ان شا الله
که آرزوی همه برآورده شود....
خوش بحال ابلهان که محصولی گران برداشت می کنند از هیچ!

میکائیل شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

حس های زیبائی بود استاد جان ....
اگر صفر بودم .. نقطه تلاقی تو....
میان یک جدال بی پایان ...

ممنونم!
صفر
خیلی خوبه نیست؟

گلبانو خاتون شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ق.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

حالا چرا عرعر؟؟؟؟؟؟
همه اگرها به کنار این باز هم حکایت همیشگی خودش یه طرف

سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد...

سمیرا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خیلی قشنگ نوشتی خوشم اومد..منم نوشتم اگه دوست داشتی قدم رنجه کن خوشحال میشم

اومدم خوندم ...مرسی.

نیما شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

استاد چه زیبایی بازی نمودید ! بعضی موارد را از رویه دست ما تقلب زدید جان خودمان !

قشنگ بود و بعضیاش مثل من بود ! خوشحال شدیم که شما هم بازی کردید با این دانشجویان مجازیتان !

ممنون!
پس شما شبیه منی؟ به هر حال من ازت بزرگترم!

م . ح . م . د شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ http://baghema.blogsky.com/

حس آزادی ... !

مرسی استاد

قربان شما!

ایران دخت شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

سلام .. منم بازی کردم البته چند روز پیشا...

مرسی
خوندمش عزیزم

نیما شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

هرچی شما بگیند استاد ! ما کلا خردسالیم در برابر اعداد سن شما !

راستی به این ممد بگین اینقدر پشت سر من همه جا کامنت نذاره !

اینقدر پیرم؟

محمد کامنت بذار....
زود تند سریع!!!

رها بانو شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلاااااااااااااام استاد

شما هم مثل بقیه ی دوستان عاااااااااالی بازی کردید ...

دمتون گرم ...

مرسی

جزیره شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

سلام استاد مومو
خوب بودین بهتر شدید؟؟؟؟؟؟؟؟
اوخ.چرا میزنی؟ببخشیذ یاذم نبودید شما استادی.با استاد که نباید شوخی کرد.

زیبا بود استاد.بازیه جالبی بود.ما هم بازی کردیم.

دیدیم!
نزدیم!
کی زدیم؟
جرات نداریم...

اقدس خانوم شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

ای جااااااااان ...پس ماه تولد من هستی ها !!!
خیلی زیبا بود استاد

فروردینی ام...
اما مهر دوست دارم..

نینا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

وای مومو جونم من الان مال خودم تموم شد بازیم اومدم مال شما رو خوندم
چه جالب تو یه چیزایی مثل همیم
خیلی خوب بیان احساستو کردی
حس باد بودن خوشم میاد

آره
خیلی هامون مثل همیم
جالب بود به نظر منم...

امیر علماء شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.vlife.ir

این روزها اینقدر گرفته ام که حوصله هیچ بازی ندارم!

چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟
یعنی هیچ بازی؟

ما(ریحانه) شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام.. ای بابا این جا هم بازی اگر هاست؟ ما را هم کشاندند وسط بازی.. یه چیزاییش تفاهم داشت.. ولی فقط یه چیزاییش..

آره دیگه تفاهم زیادی کارو به جاهای باریک می کشونه!

امیر علماء شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.vlife.ir

حداقل حوصله این بازی رو نه!

باشه داداش
چرا می زنی
ما هم بی حوصله ایم!
معلوم نیس از اون زاویه؟

امیر شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

استاد باور کن ما هم دوست داریم کامنت شما را برای تبرک در کامنتدونیمون داشته باشیم
و من الله توفیق
شنبه مقارن با
۱۳۸۹/۱۰/۱۸

چشم داداش!
نامه ی شروع عملیات والفجر رو باز سازی کردی؟

کرگدن دل نازک شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http:// karrgadan.blogfa.com

منو به طور مجزا دعوت کن به بازی یه کم احساس مهم بودن کنم! اون وخ بازی می کنم!
خب؟

چشـــــــــــــــــــــــــــــم!
دگه همه می دونن تو نفس منی!
این اشکا چیه؟

سارا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

استااااااااااااااااااد!
خیلی خوب بود!!

مرسی قربان

سیمین شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://rosoobha.blogsky.com/

جمله های با احساسی بودن مرسی
منم یه لینک گرامی بودم که شرکت کردم

دست شما درد نکنه!

تو شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

من بازم نشناختمتون فک کنم خنگم....

بین خودمون باشه
الکی گفتم تا شاید بیاین شرکت کنین!

هانیه یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://gamaj.blogsky.com

یعنی عاشق این ذهنیت شادتم استاد!

قربون شما!!
حالا بده یا خوب؟

بازیگوش یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir

من که خیلی وخ پیش بازیش کردم زحمت بلند کردن منو نکش استاد جون

چشم

پاییز بلند یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود استاد

زیبا بود و قابل تامل...
اگر...
شاید...

چرا این دوتا اگر و شاید با هم میان؟

سلام
تلگرافی بود خیلی اگر هام! ممنون اومدی بهم سر زدی!

چون بدون هم باشن تنها می مونن! هیچکس اگر و شاید و اما و ولی رو دوس نداره...

پاییز بلند یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

من از تهدیدتون ترسیدم گفتم تا بلندم نکردین خدم خودمو بلند کنم

محسن پاییز بلند...
چه کردی تو؟
محشر کردی
چقدر دوست داشتم پستت رو!
دستش درد نکنه...

رها بانو یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلام استاد مومو !

می خواستم نظرتون رو راجع به آخرین پستم بدونم ... البته اگه فرصت داشته باشید . اگه هم نه که فدای سر ِ نازنینتون !

چشــــــم!
به روی جفت چشام

نینا یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

مومو جونم اگر اجازه بدین لینکتون کنم

این چه فرمایشیه
ممنونم می شم

گلبانو خاتون دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

ببین ما یه اصطلاح داریم به اسم عر ساکت!
یعنی دهنو باز میکنی و بی صدا عر میزنی!
بعد هر وقت هرکی میگه درخت عرعر یاد عرساکتای خودم میوفتم

سپیده دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ http://javdanegi.blogsky.com

خب آخه من که نمی تونم مثل تو قشنگ بنویسم...

ما همه پُریم از اگر های روزگار...

پُریم از کاش...

پُریم از خواستن های بی فرجام....

امیر دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

استاد کم پیدایی
دل تنگ شده ایم برای نوشته هایت...
کوجاییی؟؟؟

دل ندارم این روز ها...
بی دلی آفت نوشتن است!

بهنام چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام. خیلی باحال بود هم شعرت هم همراه بودنت... کلآ خوب بود دیگه.
این آخرش یاد عروسی ها افتادم که یکی رو با چک و لگد بلند میکنن برقصه! یه بار تو یه عروسی یه نفر دست یکی دیگه رو گرفته بود هی از این اصرار و از اون انکار!!! ولی اون یارو ول کن ماجرا نبود تا اینکه لباس اونی که نشسته بود پاره شد آخ نمیدونی چه کرکر خنده ای بود اون صحنه!!!!!!!!!!!!!!

آستینات سالمن؟
من آخه داشتم یه آستینی رو می کشیدم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد