حوریا

مادرم حوریا است...

حوری بهشتی ... یک عمر فیزیک درس داده و برای بچه هایی که لقب تیزهوش و کرم کتاب یدک می کشند از خازن و مقاومت و اهرم گفته .. امروز باز نشسته از هر چه فیزیک و ماده و مادیات است!!! و کار دل می کند...

مادرم می نویسد . حورالعین است . حوری چشم های من . پدر بزرگم که ندیدیمش نامش را از کتاب مقدس پیدا کرده ... داستان نام مادرم را دوست دارم ... خدا می داند درون رگ و پی فرزندی که به دنیا می آید فرشته بودن جریان دارد و زیباترین نام ها را برایش مقدر می کند ... و شاید این تنها جایی است که آدم تقدیر باورش می شود ! باقی همه مبارزه است برای ساختن چیزی که لقب اشرف مخلوقات برازنده اش باشد! 

مادرم می نویسد از زندگی برای دلش و برای دل هایی که حرف را می فهمند...

حوریای من ... مادرم ... می پرستمت!

نظرات 16 + ارسال نظر
مامانش جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://baby-from-god.blogfa.com/

ببوووسید این مادر حوریاتون رو !

چشم
هر روز
هر لحظه
با تمام وجودم...

قاصدک جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.tafaryad.blogfa.com

مادرتون روح بزرگی داره و همش در حال مبارزه است، مبارزه با من درون و اگه در مسیر راه زندگیم این روح بزرگوار نبود من یه چیزی کم داشتم.

ممنون
مادر ها همه عزیزن
برای هر کسی مادرش چیز دیگه ایه! ورای همه ی دوستی ها و عشق هاست!

عبدالکوروش جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

مادری که چنین بهنود است
مادری که چنین با احساس
سخنانی اینچنین فرموده ست
تو به او مادر خویش نام منه
مادری را که بدینسان دیده ست؟
او فرشته ست و کلامش گهرست
بی شک از گفته من خشنود است!!

ممنون عبدالکوروش...
نمی دونستم طبع شعرم داری!

کورش تمدن جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
به به
الان میرم خدمتشون
ایشاا... خدا همیشه براتون حفظش کنه
راستی درس سخت تر از این خازن ها هم هست؟تو خوندن واسه کنکور بیشترین تلاش رو واسه همین خازن ها گذاشتم آخرش هم نتونستم حل کنم

ممنون آقای تمدن!
چه خوب یادتونه!
من که اصلا یادم نیست چی بود سوالا چه رسد به اینکه درست زدم یا نه!!

امیر جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

فکر کردی الکی بهشت زیر پای مادران شد؟
و همه را پند می دارم...
نه...
فردا نه ...
چند ساعت بعد هم نه ...
چند ثانبه دبگر هم نه...
همین الان برای مادرت یک کاری بکن
اگر زنده است دستش را
اگر به آسمان رفته است ...
قبرش را ….
اگر پیشت نیست ...
یادش را ….
اگر قهری...
چهره اش را ….
ببوس....


پیش مادرمم...
کنار دست هاش...
قدم هاشو می بوسم!

مهری جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.malakesaba7.blogfa.com

خانم اوجاقی عزیز من واقعا یه فرشته است.فرشته ای که زمینی شدنش باعث نشده از پاکی آسمونی بودنش ذره ای کم رنگ بشه.
انشالله همیشه سلامت باشند.


با اجازه لینک وبلاگتان را به وبلاگم اضافه می کنم.امیدوارم راضی باشید.

ممنون!
از لطف شماست... متشکرم بابت لینک

بازیگوش جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir

خدا حفظشون کنه...
دلم هوای مامانمو کرد...

خدا همه ی مامان ها رو حفظ کنه!
مامان شما رو هم...

آدم برفی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://kataman.blogsky.com

کاش پسر منم بزرگ شد مثل تو مادرش رو دوست داشته باشه

حتما دوستتون خواهد داشت!
حتما!

کورش تمدن جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

استاد دلیل اینکه من یادمه اینه که من خیلی سنم از شما کمتره

آه .... یادم نبود..راس می گی... ما رو لوح گلی با میخ گزینه رو انتخاب می کردیم!!!

خاتون جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com

واااااای چقدر روح داشت این نوشته. سرشار شدم. ممنون و خدا همه همه همه مادرا رو سالم و سلامت نگهشون داره

ممنون خاتون جان!
مرسی
سلامت باشی...زیر سایه عزیزانتون.

بهروز(مخاطب خاموش) جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://sukamario.blogfa.com

دلم برا مادرم تنگه....کمتر از ۵ متر با من فاصله داره....

منم تو شرایط مشابهم!

سیمین شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ http://rosoobha.blogsky.com

ایشالا همیشه سلامت باشن و دست مهربونشون روی سر پر دغدغه ی تو

ممنون سیمین جان!
سر منو شما هم دیدی؟ :دی

سیمین یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ق.ظ http://rosoobha.blogsky.com

نیازی به دیدن نیست...
خودم لنگشو دارم

جالب!
چه تفاهمی!

اقدس خانوم یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:26 ب.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

سلام خانوم ... همیشه سالم باشن مادرت و همه مادرا ( به جان اقدس مدیونی فک کنی خودمم حساب کردم )

باید حساب کنی اگه نکردی!

عاطفه یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خدا حفظشون کنه.. چقدر قشنگ و لطیف نوشته بودی موموجان..
یه بغل و ماچ حسابی از طرف من داشته باش..

اطاعت..

نینا دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

نازی خدا حفظشون کنه
و همیشه برای شما حوری بمانند
و مشق دل کنند از این به بعد

مرسی نینا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد