لبخند نزن!

قدم هایم را می شمارم... یک دو سه... سرم را پایین انداخته ام و به نوک کفش هایم نگاه می کنم! چهار پنج... نمی دانم که دارم روی یک خط راست راه می روم یا تلو تلو می خورم! شش هفت... نباید بخندم! هشت نه...من زنی هستم که جایی زندگی می کنم که لبخند یعنی ...ده یازده! یعنی بیا به من تعرض کن!!! دوازده سیزده! اعداد فرد بهترین دوستان منند! چهارده پانزده! و پیاده رو ها پر از چاله است ... شانزده هفده... ولی من روی ابر ها راه می روم !! هجده نوزده ... دست هایم بی هدف و آواره اند ... بیست بیست و یک... شاید برای همین است که زن ها همیشه کیف دارند روی دوششان! بیست و دو بیست و سه... تا دست هایشان آواره نباشد... بیست و چهار بیست و پنج ... من ولی چیزی ندارم برای از دست دادن... بیست و شش بیست و هفت ... همه چیز را بخشیده ام ...بیست و هشت بیست و نه ... و تمام حقوق انسانی خودم را گرفته ام ... سی سی و یک ... پس دیگر حقی هم بر گردن کسی ندارم! سی و دو سی و سه ... دلم عصای سفید ش را دستش گرفته ... سی و چهار سی و پنج ... و در وسط چهار راه ایستاده ... سی و شش سی و هفت ...  همه ی چراغ ها با هم سبز می شوند... سی و هشت سی و نه! ... بنگ... و چیزی از من و عصای سفیدم باقی نمی ماند!! چهل.






راستی : باور کنید قصد خودکشی وسط چهار راه ندارم! لا اقل فعلا! داستان داستان زن هاست! 

زن هایی که قربانی خشونت نرمند!

نظرات 26 + ارسال نظر
کورش تمدن پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
چه عجب یکی از عدد ۱۳ خوشش اومد

زیادم عجیب نیست!

کورش تمدن پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:48 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

من امروز هر جا میرم اول میشم

شما همیشه اولی مهندس!
فقط مختص به امروز نیس!

امیر پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

قدم های ما پر از تکرار است...
بگریز از قدم های پر تکرار
بگریز...

عادت ندارم به فرار!

کیامهر پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

بنگ ...
چقدر اینروزها تلخ مینویسید مومو ی عزیز

پس می خونید منو!
فکر کردم نمی خونین دیگه! قابل نمی دونین!
خوشحالم که میاین!
بله تلخ می نویسم!
اما به لطف اینجا زیاد دلم گرفته نیست و تنهایی هام پر می شه!
می خوام تلخ نباشم!
اما نمی شه...
خوب می شم! عیبی نداره!

مجتبی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.shahzadde.blogsky.com/

جایی که من زندگی میکنم،بیخیال اصلا!

آدرس بده ما هم اسباب کشی کنیم به سرزمین بی خیالی...

خاتون جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ق.ظ http://bootejeghe.blogsky.com

مومو جان! با امید هم میشه زندگی تلخ رو شیرین کرد!!!!!

بله!
منم امیدوارم... باور کن!
خیلی هم زیاد...

سارا جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلام استاد عزیزم!!!!
ناراحت کننده بود...
من زنی هستم که در جایی زندگی می کنم که لبخند یعنی...
واقعا راسته! اما متا سفانه عزیزم

دلم می خواد بدون نگرانی از چیزی توی پارک به یه جوک بی مزه بلند بخندم و ریسه برم!
دستامو تو جیب شلوارم بذارم و یه کتی راه برم!!
همین چیزای کووچیک!
اصلا سخت نیست درک کردنشون!

رها بانو جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ http://raha-banoo.blogsky.com/

سلام استاد مومو جان

به چراغهای سبز زندگی نیز اعتماد نتوان کرد !

متاسفانه !

عبدالکوروش جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

چهل و یک...
زنی نقش بر زمین وسط چهار راه!
چهل و دو...
لبخند محو روی لبهای زن مرده (معنی این لبخند با لبخند هنگام زنده بودن فرق می کند!)

البته که فرق می کنه!
یکیش سرشار از رهاییه!
البته اگه تو اون دنیا هم تبعیض جنسیتی باشه (که احتمالا هست ) شایدم رهایی نباشه و برای اون لبخند دم آخری هم یه حکمی صادر بشه!

. جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://nog.blogsky.com

سلام
خوبی؟
راستش از اینجا می گذشتم که وب زیبایتون رو دیدم. البته نوشته هاتون زیبایی وبلاگتون رو بیشتر کرده!
به هر حال براتون آرزوی موفقیت می کنم!

مرسی نقطه جان
ممنون!

ایراندخت جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

سلام مومو.. مرسی که به من سر زدی.. خیلی خوشخالم می کنی.. خیلی حالم بد بود...

خدا نکنه بد باشی عزیزم!

سیمین جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://rosoobha.blogsky.com

خیلی وقتها به چهل فکر میکنم...

به چیش؟
ترسناکه؟

امیر شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

ما از ابتدا به هیچ چیز عادت نداشتیم،حتی به روشنایی...

مجتبی شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.shahzadde.blogsky.com/

منظورم این بود بیخیال نگذار بگم چی توش میگذره!!!!
وگرنه میشینی زار زار به حالم گریه میکنی!

خودمون ساختیمش قبول نداری؟

فرزانه شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

معنی لبخند رو خیلی خوب نوشتی!! و همیشه فکر میکنم که در 40 سالگی ام همه چی تموم میشه. بخاطر همین دیگه هول و هراس چیزیو ندارم. این یه حسیه که از سن 20 سالگی همراه من بوده!!

منم اینجوری فک می کردم!
اما هر چی بیشتر می گذره فک می کنم که فکرم الکیه!

سمیرا شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.memory-note-book.blogfa.com

خشونت نرم؟!‌ اینکه نرم نیس !

نتیجه اش نرم نیست!
ولی ...
مسیرش هست!

سپیده شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://javdanegi.blogsky.com

چهل و یک...

و چراغ کم سوی چشمانش سوسو می زند خاموش می شود...

خیلی قشنگ بود... مرسی استاد

چشماتون خیلی قشنگ میبینه!
فعلا که تلخیم!
حتی اگر زیبایی هم در کار باشه... زیبایی های زن های سرزمینم تلخ و عبوس هستن!
راستی!
ما شما رو چه جوری بخونیم؟

مهتاب شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

اجازه استاد
خیلی قشنگ می نویسین

اجازه هست عزیزم!

قابل شما رو نداره!

اقدس خانوم شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

فک کنم نیاز به خودکشی نباشه ... چون همین که نباید لبخند بزنی بدترین مرگ هاس !!!

مثل حبس شدن تا ابد توی احساسات می مونه!
راس می گی...
شما هم حسی مثل من دارین؟

بهروز(مخاطب خاموش) شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://sukamario.blogfa.com

من که عاشق ۷ و ۱۱ و ۱۳ و ۱۷ ام.

دید ریاضی تون قابل ستایشه!

[ بدون نام ] یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ق.ظ

خشونت نرم!
مث مرده ی رقصنده

بله!
اما... شما؟

سمیرا یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.memory-note-book.blogfa.com

شایدمسیرش در ظاهر نرم باشه!

شاید؟
حتما!

پاییز بلند یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

از سی و یک به بعد اتفاق نمی افته... ایمان دارم

ما هم به ایمان شما مومنیم!

پاییز بلند دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ق.ظ

مومن!
ما که از خدا برگشتیم..
به مومن دین دادیم
.
.
.
حکمش چیه؟ کافرم٬ مرتد؟؟؟

لاکو جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ب.ظ http://laku.persianblog.ir

من ۱۷ رو دوسدارم و شاید هم ۱۱
راستی مومو رو هم دوست دارم و این پستش رو

ممنون لاکو جان! دل به دل راه داره! اونم شاه راه!!

میرزا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ب.ظ

بابا ای ول حال میکنم وقتی شعرهای باحال میخونم و با معنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد