یگانه آشپز

"اصول بهداشتی از اولین اصول در آشپزی هستند!" همین طور که آهنگ مرد علاقه اش را زمزمه می کرد تیغ تیز را روی صورتش کشید! "همیشه باید صورتم برق بزند و  مو هایم آراسته و کوتاه باشد!" دست هایش را شست . لباس های سفیدش از تمیزی برق می زد ، کلاه سفید و پف دارش را روی سرش گذاشت و در آینه به خودش نگاه کرد و لبخند گنده ای روی لب هایش چسباند!

همیشه این کار را می کرد ... شخصا به میز مشتری ها سر می زد و گپ کوتاهی می زد! "از غذا راضی هستید؟ نوشیدنی خوب است؟ آه ، متشکرم ..." همیشه رستورانش شلوغ بود و مشتری ها ی تر و تمیز و با کلاس داشت ... خیلی هایشان را نمی شناخت ..بعضی را هم می شناخت ... اما مشتری های مورد علاقه اش ، آن هایی بودند که زیباتر از بقیه بودند ، زن یا مرد هم برایش فرق نمی کرد! با آنها بیشتر حرف می زد و سعی می کرد تا نظرشان را جلب کند ... طوری که مطمئن شود چند روز یک بار به رستورانش سر خواهند زد ! کار سختی نبود که سر آشپزی به مهارت او جای خودش را در دلشان باز کند و درخواست کند که شبی مهمان خصوصی او باشند ، آخرین مهمانی عمرشان و بی نظیر ترین وعده ی غذایی را که مخصوص ذائقه ی شخصی شان بود و یگانه آشپز ، ویژه ی ایشان ابداع و تهیه کرده بود، بچشند .

 

 " خانم عزیز! میز مخصوص شما آماده است ! این میز تنها به افتخار شما چیده شده با بهترین نوشیدنی ها و پیش غذا و شام و دسر مخصوص خودم ،  که منحصرا برای شما طراحی کرده و تدارک دیده ام ... مخلوطی از طعم های بهاری ، مانند طعم لطافت پوست شما ... مزه هایی که مانند اندام زیبای شما در نهایت تناسب و هماهنگی هستند ... مشتاقم نظر بانوی زیبایی مانند شما را بدانم ... " ، و مشتری مست می شد از این همه تمجید و تعریف و با شوق طعم های جدید یگانه آشپز عاشق پیشه و خلاق شهر را می چشید .

"خواهش می کنم بعد از غذا ، من را مورد لطف خودتان قرار دهید و نظر خود را بگویید ... "

با نوشیدن آخرین گیلاس شراب ، پلک ها سنگین می شد و خواب پلک ها را قلقلک می داد ... حالا نوبت یگانه آشپز خلاق شهر بود که مست شود و از غذایی که پیش رو خواهد داشت لذت ببرد ! 

 " طعم آدم های زیبا بهتر از طعم آدم های نازیباست! مثل طعم آدم های  مست که بهتر از طعم آدم های هوشیار است ! استیکشان عالی می شود! زیبایی ، مثل الکل ، گوشتشان را چربتر و شیرینتر می کند ... "


نظرات 14 + ارسال نظر
عبدالکوروش چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

پس من اگه برم توی به رستوران سالم بر میگردم

زن و مرد که براش فرقی نداره!
منظورت این نیست که زیبا نیستی!...هست؟

استوا خاتون چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com

آخه چرا؟ مومو جان یه رحمی به این مغز کم توان من بکن!
یعنی چی؟ اینم قتل بود؟


تصدقت ... چیزی که در مغز شما زیاده توانه ... فقط روحتون لطیف!
جبران می کنم

امیر چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

اوا نگو تورو خدا
زن و مرد فرقی نداره؟
یادم باشه طرف ژیرمردا نرم
خطرناکننننن....
اما از اینا که بگذریم
داستان جالب و زیبا بود که سعی شده بود درش بعد حیوانی انسن نیز پرداخته بشه
بازم دمتون گرم
یا علی

از کجا فهمیدی پیرمرده؟ کلک زدی رفتی تو رستورانه دیدی؟

زویا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://zoya31.blogfa.com

جنایی نویس خوبی هستیا

جنایتکار خوبی نیستم یعنی؟

تلخ پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ق.ظ http://chekhov.blogfa.com/

پس من مراقب خودم باشم!

چه اعتماد به نفس خوشایندی!
اصفهان بودی دیگه؟
رستورا ن جدید افتتاح شد اونجا ، بهت توصیه می کنم یه سری بهش بزنی...

الی پلی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ق.ظ http://elipeli.blogsky.com

رفتی تو کار قتل های زنجیره ای!

تو این پیچ و خم های فکر تو چه ها که نمیگذره....

چه ها که نمی گذره!؟

هیچی نمی گذره والا! تو رگ و پی شهره! من فقط به کی بورد میارمشون!

کورش تمدن پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
کلا خطرناک شدی
نمیشه دور وبرت آفتابی شد
هروقت خشونتت کمتر شد خبرمان کن

سلام قربان!
به ارواح خاک باغچه مون من جزئا هم خطرناک نیستم! چه برسه به کلا!!!

هم آفتابی می تونین بشین هم مهتابی هر دو مدلش عاااالیه به نظرم!
خشونت نیس که!
یه آشپزز کووووچوووولوووووووووو یه وعده غذا مهمون می کنه مهمونای خوشگلشو! باید یه جوری ازش قدردانی کنن یا نه؟!


پست بعدی یه پست پروانه ای هست!

بهروز(مخاطب خاموش) پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ق.ظ http://sukamario.blogfa.com

مگه آدم زشتا دل ندارن؟گشنشون نمیشه؟

آدم زشتا در امانن!
می تونن تشریف بیارن با خیال راحت غذاشونو میل کنن!

محبوبه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

طعم آدم های زیبا بهتر از طعم آدم های نازیباست! لازم نیست یه سراشپز باشی تا اینو تشخیص بدی، فقط کافیه رفتار ادم ها رو با همدیگه خوب نگاه کنی...
قشنگ بود و اخرش خوب تموم شد....

خیلی ممنون محبوب جان!
آره دیگه ، منم بهش می گم پایان خوش! به هر حال سر آشپز قصه یما هم گشنش می شه!

مرجان پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:04 ب.ظ http://marjanarch.blogfa.com

بابا چه داستانای باحالی مینویسی!همچین خفننا!

ای ....آی ... دردم گرفت!
برا چی چوبکاری می کنی مهندس؟

یک زن زیبا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://yekzz.blogfa.com

پس زیبایی منو با تازه ترین طعم های گلناز قاطی می کرد!

سابینای عزیزم!
شما کلا از 2000 کیلومتری اونجا خم نباید رد شی! چون با زیبایی که در شنما سراغ دارم ، حتما همون روز اول سعی می کنه خورشتی دلچسب برای خودش آماده کنه!

روح سرگردان جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://ruohesargardan.persianblog.ir/

گرسنمون کردی نصف شبی...سلام آپم...

سلام!
چه عجب ... مردی با شقیقه های بزرگ! نبودنتون خیر بوده دیگه انشا علله!



مگه شما هم رژیم غذایی ویژه دارین مثه آشپز قصه ی ما؟

کیانا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

وا خدا ....این آشپز توو ایران؟؟؟؟
ادرسشو بده من یه سر رم پیشش

اتفاقا! ... اتفاقا ... اینجا از این آشپزا ریاد داره ...

حورالعین اوجاقی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ http://huria.

مامان چی خبره تو این رستوران

اون طرفا نری ها

راستی آدرسش رو تو روزنامه کیهان افشا کن

باشه عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد