نبش قبر

حیف شد!

حیف شد که خاطره ی خوشم را نبش قبر کردم!

الان که نشسته ام و به جنازه ای که از خاک بیرون کشیدمش نگاه می کنم ... میبینم که مثل قبل نیست! مثل قبل زیبا نیست! مثل قبل رنگ هایش چشمم و روحم را قلقلک نمی دهد ... با ذائقه ام بازی نمی کند و دلم نمی خواهد در گره هایش غرق شوم!

همیشه شنیده بودم که نو که به بازار می آید کهنه دل آزار می شود!

می دانید؟

یک زمانی ... کوچکتر که بودم ، همراه نازنین برادرم کلی وقت می گذاشتیم و با هم مشترکا بازی می کردیم! ... بازی های کامپیوتری!

چرا اینجوری نگاه می کنید؟

هنوز هم بازی میکنم!


خیلی هم کیف دارد و می توانی مثلا هفتاد و دو ساعت نخوابی تا معما های با نمک بازی ها را حل کنی! آدم که دستش به حل مسایل بزرگ تر نرود ، حسابی با مساله های کوچک بازی ها سرگرم می شود! امتحانش هم مجانیست!

خلاصه اینکه یکی از بازی هایی را که خاطره اش برایم یادگاری قشنگی بود ، از زباله دان تاریخ بیرون کشیدم!

و بعد ....

آه!

خشکم زد! به زیبایی قبل نبود ... حس کردم که تمام بازی نازنینم پر از سکوت شده و قهرمان داستان کند و تنبل و داستانش خیلی معمولی و معما هایش به غایت آسان است! چیزی برای لذت بردن ذائقه ...مبارزه ... و درگیری ذهن و سیر بازی نبود! بت من شکست و نابود شد!

رورویم فقط جنازه ای بود که با مشقت از قبر بیرون آورده بودم و با حیرت به زیبایی از دست رفته اش نگاه می کردم و افسوس می خوردم!

خاطره ام حیف بود ... و من با بی رحمی و نا جوانمردی کشتمش!


یادم باشد ... بعضی یاد ها برای نبش قبر نیستند ... فقط باید عزیز باشند . همین!



نظرات 24 + ارسال نظر
الهه سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام عزیزم.....
نبش قبر کلا حرومه!در مورد هر خاطره ای.....چون خاطرات تلخ،تلخ تر میشن و خاطرات شیرین بی مزه.......خیلی قشنگ گفتی"بعضی یاد ها برای نبش قبر نیستند ... فقط باید عزیز باشند"
روزت مبارک مهربونم

بله!
ما که حروم حلول!!! سرمون نمی شه!
حالا که نبش کردیم قبرشو! نمی دونیم چیکار کنیم با جنازه هه!
مرسی نازنین! اون نازنین نه ها ... می دونم الهه ای... اون یکی نازنین!

گل گیسو سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام مومو ی عزیز
شاید باورتون نشه چقدر یاد شب نخوابیدنا و بازی و کل کل با برادرم افتادم
خیلی عالی نوشتین
این خاطرات عزیزن تا وقتی که نبش قبر نشن
مرسی

مرسی گل گیسو!
باورم می شه!
آره ...
قربان شما!

زویا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ق.ظ http://zoya31.blogfa.com

روز مادر نازنینت و خودت فرخنده باد عزیزم

راست میگی بیشتر خاطرات فقط وقتی خاطره هستند قشنگن. وقتی میاریشون تو دنیای امروز دیگه رنگ و لعاب گذشته را ندارند

ممنونم زویا جان!
آره ... ولی چی می شد آدم همیشه از همه چیز لذت ببره! یعنی هیچی بد و کهنه نشه!

ما(ریحانه) سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام استاد.. خوبی.. من برعکس شما هنوزم بازی ها رو نبش قبر میکنم و بازی میکنم!!!!
البته بزرگ شدنمون خیلی تاثیر منفی داره روی روند بازی....

والا ...
راستش منم از نبش قبر تجربه ی بدی نداشتم!
اما این یکی ...
زیادی دوسش داشتم!

نینا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام عزیزم ممنون از لطفت
واقعا هم زدن گذشته هیچ چیزیرو حل نمیکنه جز غم اضافی

نینا؟
کجایی تو دختر؟
معلومه چیکار می کنی؟
رسما رفتی حاجی حاجی مکه؟
طالقان چه خبر؟
هوا خوووبه؟

دلارام سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ

سلام مومو جان
خاطره مثل تیغ میمونه.هرچی بیشتر ازش استفاده کنیم(شما بخونید هرچی بیشتر یادآوری کنیم) کهنه تر میشه و کند تر .

جدی؟
اینجوری بهش نیگا نکرده بودم! مطمئنی؟

مامانگار سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ

...سلااام موموجانم...
...منم با نبش قبر خاطرات مخالفم..گذشته رفته و دیگه نباید زندش کرد...چیزی که مرده !...نفس نمیکشه !...باید به طبیعت بیجان سپردش...
..موموی عزیز...روز زن مبارکت گلم...

روز شما هم مبارک مامانگار نازنین .

پرنیان سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام مومو جان
ممنونم از پیام محبتت.
موافقم خیلی چیزها رو فقط باید با خاطراتش زندگی کرد.

روزت مبارک

انجام وظیفه بود نازنین
مبارک!

رضا مشهد سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام
من از گودر مطالبتان را دنبال میکنم ولی امروز گفتم کامنت هم بگذارم
راستش داستان شما من را یاد مطلبی انداخت با این مضمون که زندگی بازی است و تنها نوع بازی در طول عمر ما تغییر می کند شاید جمله دنیا لهو و لعب است را از قران شنیده باشید
به گمانم در طول زندگی ما تنها بازی میکنیم گاهی این بازی اسباب بازی است و گاهی یک پروژه که در حل آن میکوشی

اگر چه این نکاه در عمق خود شاید ما را به نوعی به باطل و عبث بودن زندگی بکشاند ولی بعقیده من گریزی از آن نیست و این هم سوی تراژیک این دنیا است

نمی دانم گاهی چنان درگیر این بازیها می شویم که گویا هرچه سخت تر باشد بیشتر در آن فرو می رویم و یادمان میرود این هم یک بازی تازه است

الان که این مطلب را به قول شما نبش قبر کردم حالم بد شد یادآوری مجدد این مسائل آدم را به جای خوبی نمی رساند
همین!

امیر سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.khateratetarakkhorde.blogfa.com

ما که یادمان نمی آید....
شما یادتان می آید؟؟؟

مکث سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

مومو؟ یعنی جیغ می زنم ها... یه طوری بنویس خب بفهمم چه کردی دقیقا؟؟؟ یعنی دقیقا دقیقا ها.

استوا خاتون سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com/

خب خاطره ات رو باید به روز نبش میکردی مومو جان!
ورژن های جدید تر کیف بیشتری هم دارن
من امتحان کردم! فک کن من و داداش و شوهر!!!!!!

مهتاب سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود ...بعضی یادها واسه نبش قبر نیستن...

روزت مبارک دوست گلم...

کورش تمدن چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
روزت مبارک
میام پستت رو میخونم گفتم تا دیر نشده تبریک بگم

یک زن زیبا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ق.ظ http://yekzz.blogfa.com

خاصیت خاطره همین است
باید همان گوشه کنار ذهن مرموز و آرام گذاشت تا خوب جلوه کند

سیفتال چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.ashkanrad.blogfa.com

سلام.
مرسی سر زدی . از نظرت هم ممنونم.
تو این قبر مرده نیست بیخودی دنبالش نگرد.

مرجان چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://marjanarch.blogfa.com

سلاممممم
با جمله ی آخر خیلی موافقم بعضی یاد ها نیاز به نبش قبر ندارن

میکائیل چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام ....

خاطرات یک زن ذلیل چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://1zanzalil.persianblog.ir

سلام روزتون مبارک...واقعن بعضی خاطرات رو نباید خیلی رفت تو جزئیاتشون

هاله بانو پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

موموجان
حالا نبش قبر کردی قبول
با جنازه ای که رو دستت مونده می خوای چی کار کنی؟؟ دواره می خوای چالش کنی؟ اگه دوباره یه روز به سرت زد نبش قبر کنی چی؟

لاکو شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://laku.persianblog.ir

دقیقا دقیقا دقیقا دقیقا همین حس رو وقتی داشتم که بعد از سالها بازی کابوی (همون دوتاکابوی که نمیدونم اسمش چی بود) رو با سگا بازی کردم.
هی... اون موقع ها سگا چه کلاسی داشت!

حورالعین اوجاقی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://huria.persianblog.ir

مادر قربونت قارچ را کشتی یا قارچ خور را؟

چقدر کلافه میشدم از دست این بازی ها که بچه هامو از من و از ماسه و رسی که تو حیات براشون ریخته بودم دور میکرد
ولی بی انصافی نباشه تو همیشه از همه به طبیعت نزدیکتر بودی همیشه عرفانی و عشقی و ژاهایی داشتی که از بازی های کامژیو تری بیشتر از دیگران فرار کنی
انشتین .نسبیت خاص و عامش .نجوم ...یادته دغدغه هایت

راستی مقاله رو چیکارش کردی ؟

حورالعین اوجاقی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://huria.persianblog.ir

؛؛؛پ ؛؛همه جا ؛؛؛ژ؛؛؛ تایپ شده
ببخش

سرو سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://yeksarv.persianblog.ir

ممنون مومو جانم....با تاخیر روز تو هم مبارک...دیر شد چون نبودم اینجاها یک مدت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد