ظ

یکی بود یکی نبود! 

روظی روظگاری یه مومو به شدت نیاظمند کتاب جمهوریت افلاطون بود! 

حوصله هم نداشت بشینه کتاب رو به ظبان اجانب بخونه! 

کتابخونه رفتن هم فعلا تو برنامه اش نبود ...  

و پول ظیادی هم نداشت بره کتاب رو بخره! 

بنابر این تصمیم گرفت تو وبلاگش یه اطلاعیه بنویسه و اظ دوستای گلش بخواد که اگه کسی پی.دی.اف این کتاب رو داره عنایت کنه و یه نسخه اش رو براش ای میل کنه!  

باور بفرمایید صواب داره... 

 

اگه همه ظ های دنیا ظ بودن اصلا قشنگ نبود! 

خدایا اظت ممنونم که سه چهار نوع ظ آفریدی!

نظرات 16 + ارسال نظر
پارسدخت سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://marzbanname.blogsky.com

اول !!!
زنبیلمو گذاشتم حالا برم پستو بخونم

آورین ... آورین!
موتور جت داشتی عظیظم؟ نیم ثانیه هم نشده پستیدم!
نظر دیگه ای هم که نداشتی انگار!

پارسدخت سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 ب.ظ http://marzbanname.blogsky.com

مومو جووووووون
ما بعد از خوندن پست شما از اونجایی که به تو مومو بانوی عسل علاقه وافری داریم حس همکاری و تعاونمون گل کرد رفتیم تو اینترنت یه چرخی زدیم دیدیم بابا پی دی افش که نایابه خودشم خدا تومنه خلاصه کلی گشتم ولی شرمنده چیزی پیدا نکردم
تنها چیزی که پیدا کردم و فک کردم شاید به دردت بخوره این لینک بود که از یه جایی به بعد عمو ترفیلی کارشو ساخته باید با ترفیلی شکن بازش کنی

http://tarikhema.ir/philosophy/article-264/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86/

ای جوووووونم پارسدخت!
قربونت برم!
منم کلی گشتم همه جا دنبالش! نبوووود که نبووووود!
مرسی بابت این همه زحمت

تیراژه سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام دکتر جان
اول میشه بگین این کتاب عجیب و غریب رو به چه دلیل میخواین مطالعه فرمایید؟
میبینم که هنوز مطالعه نکرده اثرات سو خودشو رو ظ های 4گانه ی شما گذاشته!!
ولی خیلی جالب بود پستتون

علیک سلام!
والا جناب افلاطون در باره آرمان شهر عرایضی فرمودن اونجا که باید تو پایان نامه ام بهشون ارجاع بدم! یه جورایی مبانی نظری طرحم می شه!
دیگه همین خوندن خلاصه هاشم موثره! دم افی.!!!! گرم!
قربون شما

کورش تمدن سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
استاد ما چی شده؟کلا از دست رفته

هاله بانو سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام
اگه فایلش رو داشتم هم نمی دادم
چیه؟؟؟؟؟ نه که خیلی خوش قول تشریف دارید ......!!!!

هاله بانو سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

مهین سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.tafaryad.blogfa.com

سلام من کتابش رو دارم اگر دوست داشتید میارم میدم به مامان.

آخرین فرصت سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ http://jazbevitamin007.blogfa.com

بنام ک به کام افلاطون

آخرین فرصت سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://jazbevitamin007.blogfa.com

منطور از ک همون ظ بود که نمیدونم چرا اشتباهی تایپ شد و هیچ ربطی هم نداشت

وانیا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

منم الان فهمیدم این چیزه کوچیک و کم دیدم اما الان منم میگم چه خوب که 4تا ظ داریم

کیانا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلام
من ندارم ولی بهتم نمیدم چون خسیسی دکتر جان ...هی من اول میشم بعد یه قهوه مهمونم نمیکنی


خداییش این ظ چقد زشته هااااااااااااااااااااااااا

استوا خاتون چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ق.ظ

خب ولی به نزر من اگه همه ز ها اینتوری بود که همه ت ها بود خیلی هم زندگی لزت بخش بود!

جزیره چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام.
به یکی از اساتید دکتر کتابخوانمان میل زدیم الان.
قبلن ها اکتیو بود و زود جواب میداد. اگر داشت برایتان میفرستیم


ببینم گیر آوردین یا نه هنوز؟

کوشالشاهی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.dagdo.blogfa.com

مطمئنی خدا ظ ها رو آفریده؟

بهنام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:37 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااااام
مهین خانوم دارن میارن میدن به مامانتون!!!

آتما پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ق.ظ http://atma.blogsky.com/

سلام
ممنون مومو!
از چی؟ از نظری که نوشتی!
اما خوب رسمه که وبلاگ یکی رو که نظر نوشته تو وبلاگت بخونی، البته نه به خاطر مرسوم بودنش که به خاطر اینکه موجب جلای روح و صفای دل و فراخ بال و فرح ذات و از این جور چیزا میشه خوندم. از کجا تا کجا، اول نظرای همینجا رو خوندم، بعد فهمیدم دکتر خواهی شد، بعد دیدم چشم بسته غیب گفتن کار سختیه رفتم از اولا یه چند تا مطلب خوندم که سنگین بود واسه کشف حقایق، برگشتم از صفحه ی قبلی، از وسطاش پست مورد نظر رو پیدا کردم و از اون به این طرف رو خوندم، کلی داشت خوش می گذشت که با رسیدن به پست اولیه حالم گرفته شد، چرا؟ چون داشتم دنبال سوتی ها میگشتم که یه خورده بخندیم دیدم که فعلا ننوشتی. احتمالا آخرین باری نیست که وبلاگت رو خوندم.
راستی همیشه اینقدرا پر حرف نیستم ها نوشتی گوشی برای شنیدن نه ببخشید گوشهایی برای شنیدن که دیگه پر حرفیم گل کرد. راستی تا یادم نرفته بگم این رشته ی تحصیلیتو هم بگو، خسته شدم بس که گشتم.
فعلا همینا
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد