بی عنوان

مدت زیادیه که ننوشتم! 

نه این که نخوام!نه. 

اما وقت و البته حوصله نداشتم!

الانم نیومدم که واقعا بنویسم! 

چون احتمالا وقت و حوصله نخواهم داشت ادامه بدم!!! 

ولی اومدم ببینم چه خبره و آیا هنوز نام کاربری و پسووردم یادمه یا نه! که خدا رو شکر انگار یادمه و هنوز آلزایمر نگرفتم!

به دوستان قدیمی هر از گاهی سر زدم ولی نه مرتب و نه به همه.

امیدوارم زندگی به کام همشون باشه و هر روز بهتر از دیروز باشن!

این دو سالی که نیومدم... هم اتفاقات زیادی افتاده ، هم نه! 

مهم ترین اتفاقش این بوده که دو سااال گذشته و هر چی می گذره بیشتر این گذر رو حس می کنم!  مخصوصا که دخترم جلو چشممه و با بزرگ شدن سریع و تکامل هر روزه اش بیشتر بهم این مساله رو یاد آوری می کنه!

شاعر واقعا دلش خوش بوده که می نشسته لب جوی و گذر عمر می دیده... اونم با اون آرامشی که تو شعر ش هست... این جوی گرامی اینقدر با سرعت میره که آدم اصلا نشستنش نمیاد! ترجیح میده راه بیفته بدو بدو دنبال آب جوی طی الارض و سیر آفاق کنه بلکه کمی سرعتش کم شه! 

به زودی زندگی دریچه های جدیدیش رو برام باز می کنه!

البته امیدوارم!

نه... فال قهوه نیست! جدی می گم. 

اتفاقات مهمی می خواد برام بیفته و سعی می کنم روشون تمرکز کنم تا از مسیر خارج نشم! 

فقط  می ترسم اینقدررررر تمرکز کنم که در یک نقطه کاملا متمرکز هی در جا بزنم..هههه

نه جدا از شوخی... تمرکز کردن رو کاری که می خوای کنی انگار باعث قدرت بیشتر آدم می شه! 

نفس عمیق بکش نفس عمیق بکش... تمرکز کن. رو به جلو

خودم و می بینم که تو موقعیت قرار گرفتم و حالمم خوبه و همه چی تحت کنترله

داغون نیستم و اصلا آشفتگی ندارم

به هیچ چیزی هم بجز کارم فکر نمی کنم

نه نگران دخترمم و نه هیچ چیز و هیچ کس دیگه

فقط و فقط در حال انجام وظیفه مثل یک روبات دقیق و سریع!



رفتم تو فاااز کار آقا تا در نیومدم از فاز کار حدافظ!


نظرات 1 + ارسال نظر
رها شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 04:16 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

آرزوی موفقیت دارم برات
خوبه که شروع به کار میکنی. خانم گل هم اصلا نگرانی نداره که.

ممنون رهای عزیزم
نگرانی که چه عرض کنم. چشم نداره ببینه من نشستم سر کتابام!
شدیدا اصرار می کنه که کتاب نخون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد