ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
"اصول بهداشتی از اولین اصول در آشپزی هستند!" همین طور که آهنگ مرد علاقه اش را زمزمه می کرد تیغ تیز را روی صورتش کشید! "همیشه باید صورتم برق بزند و مو هایم آراسته و کوتاه باشد!" دست هایش را شست . لباس های سفیدش از تمیزی برق می زد ، کلاه سفید و پف دارش را روی سرش گذاشت و در آینه به خودش نگاه کرد و لبخند گنده ای روی لب هایش چسباند!
همیشه این کار را می کرد ... شخصا به میز مشتری ها سر می زد و گپ کوتاهی می زد! "از غذا راضی هستید؟ نوشیدنی خوب است؟ آه ، متشکرم ..." همیشه رستورانش شلوغ بود و مشتری ها ی تر و تمیز و با کلاس داشت ... خیلی هایشان را نمی شناخت ..بعضی را هم می شناخت ... اما مشتری های مورد علاقه اش ، آن هایی بودند که زیباتر از بقیه بودند ، زن یا مرد هم برایش فرق نمی کرد! با آنها بیشتر حرف می زد و سعی می کرد تا نظرشان را جلب کند ... طوری که مطمئن شود چند روز یک بار به رستورانش سر خواهند زد ! کار سختی نبود که سر آشپزی به مهارت او جای خودش را در دلشان باز کند و درخواست کند که شبی مهمان خصوصی او باشند ، آخرین مهمانی عمرشان و بی نظیر ترین وعده ی غذایی را که مخصوص ذائقه ی شخصی شان بود و یگانه آشپز ، ویژه ی ایشان ابداع و تهیه کرده بود، بچشند .
" خانم عزیز! میز مخصوص شما آماده است ! این میز تنها به افتخار شما چیده شده با بهترین نوشیدنی ها و پیش غذا و شام و دسر مخصوص خودم ، که منحصرا برای شما طراحی کرده و تدارک دیده ام ... مخلوطی از طعم های بهاری ، مانند طعم لطافت پوست شما ... مزه هایی که مانند اندام زیبای شما در نهایت تناسب و هماهنگی هستند ... مشتاقم نظر بانوی زیبایی مانند شما را بدانم ... " ، و مشتری مست می شد از این همه تمجید و تعریف و با شوق طعم های جدید یگانه آشپز عاشق پیشه و خلاق شهر را می چشید .
"خواهش می کنم بعد از غذا ، من را مورد لطف خودتان قرار دهید و نظر خود را بگویید ... "
با نوشیدن آخرین گیلاس شراب ، پلک ها سنگین می شد و خواب پلک ها را قلقلک می داد ... حالا نوبت یگانه آشپز خلاق شهر بود که مست شود و از غذایی که پیش رو خواهد داشت لذت ببرد !
" طعم آدم های زیبا بهتر از طعم آدم های نازیباست! مثل طعم آدم های مست که بهتر از طعم آدم های هوشیار است ! استیکشان عالی می شود! زیبایی ، مثل الکل ، گوشتشان را چربتر و شیرینتر می کند ... "
پس من اگه برم توی به رستوران سالم بر میگردم
زن و مرد که براش فرقی نداره!
منظورت این نیست که زیبا نیستی!...هست؟
آخه چرا؟ مومو جان یه رحمی به این مغز کم توان من بکن!
یعنی چی؟ اینم قتل بود؟
تصدقت ... چیزی که در مغز شما زیاده توانه ... فقط روحتون لطیف!
جبران می کنم
اوا نگو تورو خدا
زن و مرد فرقی نداره؟
یادم باشه طرف ژیرمردا نرم
خطرناکننننن....
اما از اینا که بگذریم
داستان جالب و زیبا بود که سعی شده بود درش بعد حیوانی انسن نیز پرداخته بشه
بازم دمتون گرم
یا علی
از کجا فهمیدی پیرمرده؟ کلک زدی رفتی تو رستورانه دیدی؟
جنایی نویس خوبی هستیا
جنایتکار خوبی نیستم یعنی؟
پس من مراقب خودم باشم!
چه اعتماد به نفس خوشایندی!

اصفهان بودی دیگه؟
رستورا ن جدید افتتاح شد اونجا ، بهت توصیه می کنم یه سری بهش بزنی...
رفتی تو کار قتل های زنجیره ای!
تو این پیچ و خم های فکر تو چه ها که نمیگذره....
هیچی نمی گذره والا! تو رگ و پی شهره! من فقط به کی بورد میارمشون!
سلام
کلا خطرناک شدی
نمیشه دور وبرت آفتابی شد
هروقت خشونتت کمتر شد خبرمان کن
سلام قربان!


به ارواح خاک باغچه مون من جزئا هم خطرناک نیستم! چه برسه به کلا!!!
هم آفتابی می تونین بشین هم مهتابی هر دو مدلش عاااالیه به نظرم!
خشونت نیس که!
یه آشپزز کووووچوووولوووووووووو یه وعده غذا مهمون می کنه مهمونای خوشگلشو! باید یه جوری ازش قدردانی کنن یا نه؟!
پست بعدی یه پست پروانه ای هست!
مگه آدم زشتا دل ندارن؟گشنشون نمیشه؟
آدم زشتا در امانن!
می تونن تشریف بیارن با خیال راحت غذاشونو میل کنن!
طعم آدم های زیبا بهتر از طعم آدم های نازیباست! لازم نیست یه سراشپز باشی تا اینو تشخیص بدی، فقط کافیه رفتار ادم ها رو با همدیگه خوب نگاه کنی...
قشنگ بود و اخرش خوب تموم شد....
خیلی ممنون محبوب جان!
آره دیگه ، منم بهش می گم پایان خوش! به هر حال سر آشپز قصه یما هم گشنش می شه!
بابا چه داستانای باحالی مینویسی!همچین خفننا!
ای ....آی ... دردم گرفت!

برا چی چوبکاری می کنی مهندس؟
پس زیبایی منو با تازه ترین طعم های گلناز قاطی می کرد!
سابینای عزیزم!
شما کلا از 2000 کیلومتری اونجا خم نباید رد شی! چون با زیبایی که در شنما سراغ دارم ، حتما همون روز اول سعی می کنه خورشتی دلچسب برای خودش آماده کنه!
گرسنمون کردی نصف شبی...سلام آپم...
سلام!
چه عجب ... مردی با شقیقه های بزرگ! نبودنتون خیر بوده دیگه انشا علله!
مگه شما هم رژیم غذایی ویژه دارین مثه آشپز قصه ی ما؟
وا خدا ....این آشپز توو ایران؟؟؟؟
ادرسشو بده من یه سر رم پیشش
اتفاقا! ... اتفاقا ... اینجا از این آشپزا ریاد داره ...
مامان چی خبره تو این رستوران


اون طرفا نری ها
راستی آدرسش رو تو روزنامه کیهان افشا کن
باشه عزیزم