وقتی طلا می گیرند...

این دنیای ورزش هم عجب دنیای است. 

این چند روز کلی گریسته ام... نه از ناراحتی ، که از خوشحالی . چه حس قشنگی دارد که کشورت ورزشکار های خوبی داشته باشد که طلا بگیرند... خیلی خوب است ! دلت می خواهد اینقد خاک کشورت را بو کنی که پدرت در بیاید بروی تمام کوچه های شهر را جارو بزنی تا ششهایت پر خاک کشورت شود . اینقدر بر خاکش سجده بزنی و سنگ و کلوخ هایش را ببوسی که از لب هایت خون جاری بشود. هر کسی که مسابقه داشته مثل اسپند روی آتش جلوی این جعبه ی جادوی خانه ی مان بالا و پایین پریده ام و زمین خورده ام و هزار چیز دیگر...

دست ورزش کار ها درد نکند که درد دل ها را کمتر می کنند.

مثل .... ـر در گل!

واقعا مثل همان جاندار نجیب در گل مانده ام و اصلا هم قصد خروج از این گلداب (با الهام از مرداب) را ندارم. با تمام احترامی که برای چاه تازه تاسیس خودم قایلم اما باید بگویم کاشکی به جای عشق ایجاد چاه !! (آن هم چاهی با هزار ها ساکن که نمی شناسمشان و هنوز هم برای گوش دادن به پچ پچ های درون آن سرک نکشیده اند ) به بنده اندکی عقل و موقعیت شناسی عطا می فرمود تا به کارهایم رسیدگی بنمایم.

سایه بودن...

گاهی وقت ها دوست داری سایه باشی.

کسی نداند از کجا آمده ای و به کجا می روی... رد پایی از خودت باقی نگذاری . گاهی که دنیا مثل یک ساحل بزرگ با شن های نرم می شود که هر جا پا می گذاری تبدیل به جای پا می شوی و در شن ها فرو می روی دلت می خواهد آن کسی نباشی که هستی... فقط کمی راحت تر باشی و در قید و بند شن هایی که نمی گذارند با سرعت بدوی نباشی...

گاهی ...

فقط می خواهی سایه باشی. و اینجا چقدر خوب است برای سایه بودن.

سایه بودن...

گاهی وقت ها دوست داری سایه باشی.

کسی نداند از کجا آمده ای و به کجا می روی... رد پایی از خودت باقی نگذاری . گاهی که دنیا مثل یک ساحل بزرگ با شن های نرم می شود که هر جا پا می گذاری تبدیل به جای پا می شوی و در شن ها فرو می روی دلت می خواهد آن کسی نباشی که هستی... فقط کمی راحت تر باشی و در قید و بند شن هایی که نمی گذارند با سرعت بدوی نباشی...

گاهی ...

فقط می خواهی سایه باشی. و اینجا چقدر خوب است برای سایه بودن.