باور نکن

دختر ، رنگ پریده با مو های آشفته و چشم های پف کرده و قرمز ، بابا رو محکم تر فشار داد به خودش و دماغش و بالا کشید "بابا...راس می گن عشق می تونه هر کاری بکنه؟"

پدر چشمهاش رو بست ؛ بغض کرد و ابروهاش رو تو هم کشید"بله دخترم ! می تونه ...ولی تو باور نکن! "

لیلی...

عشق مال زنی مثل لیلی است!

....نه زنی مثل ما!



لیلی چطوری بود؟ 

بدون من...

خودم را جایی جا گذاشته ام!

این من نیستم...

 میبینم که بی "من" ، دنیا چیزی کم نخواهد داشت...

مثل پ و ژ!

این روز ها مثل پ و ژ روی صفحه کلید شده ام!

اصلا معلوم نیست جایم روی این صفحه کلید زندگی کجاست!!!