مزه می کنم و بی توجه به مزه اش قورتش می دم!


از کجا شروع کنم؟

همیشه حرف زدن راجع به بعضی چیزا سخته! به خصوص وقتی می دونی که اون چیز ممنوعه و تو فرهنگ تو جایگاه چندانی نداره و صحبت کردن در باره اش بی شخصیتی و بی فرهنگی و حتی گاهی هرز.گی کسی رو نشون می ده ! یا حداقل از زاویه ای که من می بینم اینجور به نظر میاد!!!!

فهمیدین حتما موضوع چیه ...اگه دوست ندارین ادامه ندین! دوست ندارم دوستامو از دست بدم!!

کار زیادی ندارم که این فرهنگ درسته یا نیست و آیا باید اینجوری باشه یا نه! اما یه پستی که تو وبلاگ دختر قدیم کاتیا خوندم و پستی که خودم اینجا یه بار از کتاب مقدس سلیمان نبی گذاشته بودم باعث شدن تا دوباره "هوس" کنم (این واژه ار.وتیکه؟) چیزکی بنویسم!

اگه نمی خواین بخونین از این به بعد نخونین از گذاشتن ادامه ی  مطلب خوشم نمیاد 



 اولا فکر می کنم بعضی از واژه ها نیازی به توضیح دادن ندارن !

همه ی ما می دونیم پو.ر. نو گرافی چیه و ار.وتیسم چیه! اما باز یه اشاره ی کوچیکی می کنم!

بیشتر این واژه ها تا جایی که می دونم ریشه های یونانی دارن!

پو.ر. نو گرافی به معنی "تصاویر منافی عفت " و ار.وتیک به معنی "تن کامگی" هستن! حالا تفاوتشون چیه؟

ار.وتیک احساسات جسمانی و البته سـ.کسیه که همراه با عاشقانه و عواطف از نوع زمینی باشه ضمن اینکه توش به مسایل زیبایی شناسی هم اشاره می شه در واقع مسایل جنسی از بعد عاطفی و با توجه به زیبایی شناسی پنهان در جسم و روح عشق بـ.ـازی جان کلام کلمه ی ار.وتیکه!

حالا پو.ر. نو گرافی اصلا اینجوری نیست ! فوق العاده زمینیه و به اندام ها ی خاصی اشاره داره و کاری به عاطفه و عشق و اینجور چیزا که به طرز غم انگیزی تو کشور ما به نام  "کشک" می شناسیمشون !!! ربطی نداره!

می دونید چی فکر می کنم؟ فکر می کنم که تابو شدن بعضی چیز ها شاید به خاطر همینه که ما معتقدیم عشق کشکه! شاید اگر عشق کشک نباشه و عاشق و معشوق محکوم به عاشق شدن ابدی و ازلی به هم نباشن!!! و اینقدر ما علاقه به ایده آل ها نداشته باشم! اوضاع برخوردمون با دو تا مقوله ی  ار.وتیسم و پو.ر. نو گرافی این نبود!

 

خوب ! بگذریم که این حاشیه بود!

عرض شود که...توی ادبیات ایران شاید به خاطر همین کشک بودن عشق  شاید به خاطر مسایل مذهبی و شاید هم هیچ کدوم  به ادبیات اروتـ.ـیک خیلی کم توجه شده!  اما گاهی هم توجه شده!

بیشتر توجه به ادبیات از این جنس توی ایران زیر شاخه ی اروتـ.یک نیست بلکه بیشتر زیر شاخه ی پـو.رنو گرافیه! جالبه نه؟

به نظرم عجیبه! یعنی مرد های ایرانی که عمده ی نویسنده های ما از این جنس هستند علاقه ای به عاشقانه گفتن نداشتن!!! و توجهشون چیز دیگه بوده! هر چند نمی خوام باور کنم این مساله رو ولی ظاهرا واقعیت داره!

کتاب های قدیمی از این جنس  هستن مثلا  کتاب‌های ناسخ‌التواریخ و الفیه شلفیه، هزار و یک شب و شاعرهایی مثل  سوزنی سمرقندی، سعدی، عبید، نظامی، مهستی گنجوی، خاکشیر اصفهانی و بعضی از شعرهای ایرج میرزا که می‌شه با اغماض در حوزه‌ی ادبیات اروتیک یا پورنوگرافی قرار دارد.

ضمن این که باید توجه داشت، بخش عمده‌ای از این آثار بیش‌تر هزل هستن  تا اروتیک یا پورنوگرافیک. که اینم حتما آسیب شناسی خودشو داره و نشونه ی خوبی نیست به نظرم!


در شعر مدرن ایران می شه نمونه هایی انگشت‌شمار پیدا کرد مثلا بعضی شعرهای نادر نادرپور، یدالله رویایی، فروغ فرخزاد ...هستن  که بار اروتیـ.ـک دارن . یه دوری تو اینتر نت بزنین می تونین نمونه های زیادی از این جنس پیدا کنین!


می دونین؟ یه رنجی هست تو جامعه ی ما ! رنج کم شدن عواطف عاشقانه. حسش می کنین؟ حلقه ی گم شده ی خیلی از روابط که گاهی به پیوند های زناشویی نا فرجام می کشه! چیزی از جنس عشق که پشت کلمه ی بی احساس وظیفه ی زناشویی کمرنگ می شه! یه جور اروتـ.یسم  که نه کاملا زمینی باشه و نه کاملا عاشقانه! قابل درک باشه و در عین حال محبتی از جنس خاک توش باشه! مثل غزلی که سلیمان برای ملکه ی سبا نوشت یا مثل نوشته های کاتیا دختر قدیم برای مردی که وجود نداره!


ادبیات البته بخشی از هنره که اینجا که شما همه نویسنده اید می شه راحت ازش حرف زد! اما قطعا فقط این بخش از هنر نیست که اندیشه های ارروتیک می تونه توش راه داشته باشه! معماری و مجسمه سازی طراحی صنعتی و خیلی از شاخه های دیگر می تونن درجات مختلفی از اروتیسم داشته باشن!


شاید بشه با مطالعه ی بیشتر این مقوله ها فکری به حال عاشقانه های زمینی کنیم! عاشقانه هایی که به نظر برخی غیر اخلاقی و زشت هستند...ولی اینقدر قدرتمند هستن که می تونن  زندگی ها رو به نابودی بکشن...در این نوع هنر تفکر خیلی خیلی مفهومی می تونه باشه و بار پیام این شیوه ی هنر مندی شعله های فرو کش کرده ی " روح ِتن" رو می تونه دو باره روشن کنه! مو هبتی که خدا به ما سپرده و ما اونو در حد غیر اخلاقی و کثیف پایین میاریم... شاید با پرداختن به این نوع از هنر بشه شعله های خاموش عاشقانه های این شکلی رو روشن کرد...کلی در این زمینه حرف می شه زد احتمالا در جاهایی از دنیا این مسایل تخصصی هستند که در طراحی همه چیز می تونن وارد بشن از ابزار های زندگی روزمره تا لباس هاشون..اما اینجا فقط ادبیات آنلاین!


-


زمینی بودن چه عیبی داره؟ مگر نه اینکه در زمین زندگی می کنیم؟

دوست دارم این بحث رو ادامه بدم...


تا نظر شما چی باشه!  تصویر اول یکی از نقاشی های یه نسخه ی قدیمی هزار و یک شبه و تصویر دوم ، یه نمونه اسکیس معماریه با در نظر داشتن ایده های اروتـ.ـیک! برداشتتون می تونه جالب باشه! بنویسین اگه خواستین! 

نظرات 23 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

بسیار مطلب مفیدی بود با نکته های ریز بکه بسیار عالی با قلمی شیوا بدان پرداخته شد
احسنت به افکار شکل یافته و ممیز شما
این گونه مسایل در جامعه ما شکلی شبیه به آشنایی نوجوانان با مسایل جنسی خود را دارد و پرداختن به آنها عملی نا پسند تصور می گردد که این خود خطایی است که در هیچ جای شرع مرتبه ای ندارد و بایست از آن دوری ورزید و در اصل عرف جامعه حال حاضر ماآن را تقبیح می نماید
از روشنگری علمی ادبی و هنری شما بسیار سپاسگذارم
همیشه شادمان و سر افراز باشید

خواهش می کنم!
چقدر جدی و ادبی بود!

م . ح . م . د پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

استاد مومو ، عجب بحث خوف و ترسناکی بود

تو هیچ وقت یه نظر درس حسابی نده باشه؟

عبدالکوروش پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

اینجا سرزمینیه که بعضیا نمیخوان حرفی از این جور مسائل به میون بیاد.
میخوان اینجور مسائل توی همون اتاق خواب و پشت درای بسته و پرده های کشیده مسکوت بمونه.
درد ما اینه که زندگی رو چیزی جدا از این مسائل میدونیم...

حرفم از جنس اتاق خواب نیست!
از جنس قلبیه که جسمانیه...که توی تنه! نه تو آسمونا!
درد ما اینه که کوچیک می شه گاهی فکرمون!

رسوب های نقره ای پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://rosoobha.blogsky.com/

ار.وتیک سیاله٬جریان داره.یعنی مثل طبیعته و اگه بمونه٬ بی خاصیت می شه و دیگه اون مفهومو نداره.چون اصلن بخشی از طبیعته...
بخاطر همین هم می شه در هنر ازش الهام گرفت و بهره برد.چون هنر هم با طبیعت هم ذاته.اگه کسی بخواد از این مفهوم در هنر استفاده کنه٬اول باید بتونه خوب درکش کنه و بگونه ای شبیهش بشه٬یعنی با این مفهوم هماهنگ بشه تا بتونه اونو از بالقوه بودن به فعلیت تبدیل کنه٬که همون اثر هنریه.
این چیزیه که من در موسیقی درکش کردم و حتمن در تمامی هنرها عمومیت داره.
البته اثر هنری لزومن نباید نقاشی یا موسیقی و....باشه.
کار هنر عینیت دادن به مفاهیم ار.وتیکه در تمام جوانب زندگی.
درسته در فرهنگ ما این کار مشکله ولی برای کسیکه دیوونش شده باشه سخت نیست.
زیاد حرف زدما!!

چقدر جالب بود!
خیلی خیلی...
خوشحال می شم در باره اش بیشتر بدونم

کاتیا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ http://oldgirl.blogfa.com

وای دختر...
تا حالا از این زاویه به نوشته‌ها نگاه نکرده بودم .

مثل حس باز شدن چشم یک خواب‌زده میمونه .

در مورد تابوها باید بگم به هر حال ما تو دوره‌ی قرون وسطای سرزمین خودمون به سر می‌بریم .

شایدم سال‌ها مونده باشه به قرون وسطی برسیم.

چیزی که در دنیا نرمال به حساب میاد اینجا یک نوع هنر آوانگارد محسوب میشه.

فکر کنم که راست می گی
ما قرون وسطایی هستیم!

خوب چرا جامعه ی ما اینو آوانگارد می دونه؟

پاییز بلند پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com/

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

موضوع فوق العاده ای رو به چالش کشیدین، شخصن علاقه دارم این موضوع رو ادامه بدین اما از نوع برداشت ها که هر کس بر حسب فهم گمانی دارد و دخالت آموزه های سنتی مذهبی غلط در تحلیل های حتی کاملن شخصی، نگران این مساله میشم که یا شما بحث رو نصفه رها کنید و عطای این وبلاگستان رو به لقاش ببخشید، یا عمو تر فیلی بویی ببره و شما رو با وبلاگتون به لقا الله عطا کنه و یا (سه نخته ی تاسف بر انگیز) که اونم در روحیه جمعی بی تاثیر نیست..
پست هایی از قبیل نامه های کاتیا به نظر من عاشقانه های پر و بال گرفته ای که هنرمندانه سمت و سو گرفتن و پشت اون همه کلماتو عاشقانه های زیبا هنر زیبایی شناسی رو میشه به وفور پیدا کرد و لذت برد از اون همه شوق و حرارت و التهاب..
تصمیم با خودتونه اما اگه بخوایین این موضوع رو ادامه بدین هم استقبال میکنم هم حمایت هم شرکت فعالانه
ممنون از حسن توجهتون و تابو شکنیتون
.
.
.
شاد باشی و بر قرارا استاد

فکر نکنم زیادم تابو باشه!
یه چیزی رو می دونید؟

فکر نمی کنم ربطی به مذهب هم داشته باشه! "رساله " های مذهبی ما پر از این چیزای اروتـ.ـیک و پــ.ــورنو هستن!
مشکل از جای دیگه است احتمالا!
کجا؟
نمی دونم!
به علاقه ی شخصی شما احترام می ذارم! و چیزی هم برای از دست دادن اینجا نیست! حرف بدی نمی زنم! خیلی خیلی تند رو تر از من هستن اینجا!
بیشتر ...هنر عشق ورزیدن و معـ.ـاشقه است که برام مهمه و حس می کنم که حلقه ی گم شده ی خیلی چیز هاست!
فکر می کنم که خیلی خیلی جای بحث هست در باره اش...
می نویسم اگه خدا بخواد! راهنمایی و کمک هم نیاز مندیم!
ممنون که همراهی می کنید باهام تو بحث!

نیما پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام استاد !

بحث جالبیه و کلا با ساختار و روح و عقاید کهنه ی جامعه ی ما فرق داره و در تضاده ! یجورایی اینجوری حرف زدن رو مردم با برچسب های بی مورد ، سعی دارند به بیراهه بکشند و بی معنی جلوه بدند ! یجورایی نداشتن آگاهی درمورد این مسائل باعث هزاران رفتار اشتباه شده که یکی از مشخص ترین هاش آمار طلاق ! الان شاید یکی بگه که اینچه ربطی داره اما من یه رابطه ای میبینم با این موضوع ! به هرحال خیلی بحث خوبیه و امیدوارم فیلی اینجا نیاد و شما به آگاهی ما بیفزایید !

آمین!!
دعا کرده بودی دیگه؟
که فیلی نیاد!

امیر علماء پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.vlife.ir/

منو وارد این بحث نکنید!

باشه! نیا تو بحث!
ولی از دور بخون ما رو! درسته دراز می شه پستاش...سعی می کنم کوتاه ترش کنم!

کرگدن دل نازک جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ق.ظ http:// karrgadan.blogfa.com

بین دو چیز رو نمیشه به راحتی مشخص کرد وضعیت میشه اینی که درش هستیم. در اینکه جامعه مون بیماره شکی نیست. ولی در ادبیات ما هست موارد زیادی که شاید فکر کنیم زیرساختشون پورنو نیست و مسائل صرفا عاشقانه و انسانی عاطفیه. ولی من می گم الانم اگر کسی ادا کنه به جایی رسیده که بتونه این دو رو به خوبی از هم تفکیک کنه، داره فقط ادعا می کنه و افکار آدمای امروز طوری شده که......


حقیقتا فکر می کنم که نیازی نیست به جدا کردن مرز!
منطق امروز منطق بله و خیر نیست...یک طیفی از جواب هاست! شاید چون انسان هی داره پیچیده تر میشه!

کرگدن دل نازک جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ق.ظ http:// karrgadan.blogfa.com

اولا کامنت بالام نصفه رسیده:
اول جمله ی اول این بود که: وقتی کار به جایی می رسه که مرز............

دوما کامنتم خیلی طولانی تر بود و جمله های قبل ترش که نرسیده رو بی خیال می شم.

سوما بیا پیشم.

باشه مرسی

عاطفه جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

چقدر جالب.. حتمن بازم بنویس..

آره می نویسم!

ستاره (افکار دختر دیوانه) جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://gaw-sandogh.blogfa.com

من فرار را بر قرار ترجیح میدهم

چرا؟
یه مبحث هنریه ساده است.
همین!

کورش تمدن جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
مطلبتون خوب بود
فقط نمیخوام بدون فکر نظر بدم
پس برمیگردم

پس منتظرم...

شازده کوچولو جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ http://lepetitprince.blogsky.com

باهات موافقم مومو جان. درباره ادبیات باید بگم یکی از نمونه های تابو شدن ار.وتیسم همینه که تو کتابای درسی ادبیات ما٬ از فروغ و شاملو خبری نیست. و تازه وقتی تو کتابای ادبیات دانشگاهی میاد استادا حذفش میکنن!
ممنون از پرداختن به این موضوع. جامعه ما تا زمانی که دیدش به مسائل اینجوریه (همین کشک دونستن عشق و...) هیچ امیدی بهش نیست.
خوشحالم که ادبیات مملکتی (فرانسه) رو دارم میخونم که از جنس خود آدماست. نه خیلی روحانی و توهمی.
مرسی مومو جان

پرنیان جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام موموجان
متاسفانه مردان ایرانی بعد از مدتی که از زندگی مشترک گذشت چیزی به نام عشق را نمی شناسند. فقط به دنبال نیازهای جسمانی خود هستند و فراموش می کنند یک انسان در کنار جسم خود یک روح دارد و یک روان!
و اگر هم فکر کنند ترجیح می دهند تجربه ی تازه ای داشته باشند و تنوعی در عشق ورزیدن.
به همین خاطر زندگی های مشترک بعداز مدتی بسیار کسالت بار و خسته کننده می شود.
بر عکس خانمها همیشه به احساسات عاطفی، ناز کردن و ناز کشیدن و معاشقه اهمیت می دهند.

پرند جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

نمی‌دونم چرا حس می‌کنم این پست رو اون‌جوری که باید نفهمیدم و نتونستم توی درکش به اون ثباتی که می‌خوام برسم!!
فکر کنم سلول‌های مغزم دچار فرسایش شده!!
ولی همون‌قدری که متوجه شدم اگر بخوام نظری بدم هنر و ادبیات نمود عینی از واقعیات روزمره‌ی زندگیه...
وقتی در واقعیت اون چیزی که وجود داره شباهت چندانی به اروتیک نداره نمی‌شه توقع داشت در ادبیات داشته باشه...
چون خالق یک اثر قادر به خلق چیزیه که براش ملموس و قابل درک باشه تا حدودی...
نمی دونم چرا انقدر گیج می زنم تو این پست!!
فهمیدم چی گفتی...
ولی نمی‌تونم به فهمیده‌هام انسجام بدم!

شاید چون می خواستم خیلی چیزا رو یهو بگم

بازش می کنم احتمالا
کم کم

کیامهر جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

می دونید ؟
بحث کردن در مورد این مسائل یکجور پا گذاشتن روی خط قرمز ها یا به قول خودت شکستن تابوهاست
خیلی انرژی از آدم می گیره و ممکنه باعث برداشتهای منفی زیادی بشه
اما لازمه
بالاخره از یک جایی باید شروعش کرد
به نظرم بحث خیلی خوبیه و حتما ادامه اش بدین

قبول دارم!
این مسایل خط قرمز هستن... تابو هستن! پای هنر که میاد وسط...هنر تبدیل می شه به یه هنر قدسی... که از ماورا میاد... از جنس زمین نیست! ولی آدم خاکی بوجود اورده اونو
متخصص نیستم
جایی نبوده که دانشی در باره ی این مسایل به دست بیارم...اما معتقدم که باید دونست ...همه چیز رو!

از جایی باید شروع کرد
برای کسب دانش
برای بهتر زندگی کردن

امیر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

من اصلا با نظر دوستانی که عقیده دارند این کار خطرناکیه یا پا گذاشتن روی خطوط قرمزه موافق نیستم ...
این کار اگر هم خطری داشته باشه بیشتر در بیان اونهاست
زیرا به عقیده من این مبحث می باست به طریقی مطرح بشود که بیشتر از لذات جسمی و شهوانی بعد وسیع روحی و روانی آن که تاثیری مستقیم بر روابط خانوادگی و زناشویی دارد پرداخته شود
ضمن آنکه این مطلب می تواند در بسیاری از ابعاد جامعه نمود داشته باشد که قسمتی از آن هنر و معماری است.
همانطور که در معماریه هند و روم و یونان و حتی ایران نیست قابل رویت می باشد...
باید توجه داشت که اسلام نیز بر این بعد از روابط تاکید فراوان دارد..
در آخر باز هم از شما استاد گرانقدر تشکر کرده و تداوم این مباحث را به نحو صحیح خواستارم.
حالا برای اینکه بازم نگی خشکو رسمیه ما می گیم دمت گرم
استاد دوست داریم

این کار پا گذاشتن روی خطوط قرمز هست...از عمو فیلی بپرس اگه باور نمی کنی!!
خطر ناکه چون ممکنه به انحراف کشیده بشه و از ناکجا سر در بیاره!
امیدوارم به این وضع نیفته....
البته قطعا این قضیه بعد روانیش مهم تره و اثر هم روی زندگی می ذاره
اما من بیشتر جنبه ی زیبایی شناسی و هنری مساله مد نظرم بوده که اگر کسی به انحراف رفت با هنر و شیوه های هنر مندانه بشه اصلاح کرد راهشو!

بعله! ما هم که گفتیم رساله ها ی ما خودشون یه پا کتاب اروت.یک هستن!

باید مطالعه بیشتر کنم در باره اش
ممنون که دوستمون دارین!

کرگدن شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

دوس داشتم این پست رو ... نگاه های نو و اندیشه های ساختار شکن همیشه جالب و قابل تحسین ان ... ضمن اینکه اصلن ... اعتراف می کنم اصلن تا حالا اروتیسم و تعریفش رو اینجوری ندیده و نشناخته و نخونده بودم ... اگه ادامه بدید حتمن با شوق می خونم ... مرسی که انقد خوب می نویسید و پخته ...

رواق منظر چشم من آشیانه ی توست!
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست!

چقدر بزرگواری می کنین میاین برای خوندنم ... چقدر خوشحال می شم می بینم که پیر راه نوشتن..اینجا تو بلاگستان ٬ من تازه کار رو که حتما اشتباهاتی هم دارم شایسته ی تعریف می دونه و زبان الکن منو پخته...
خیلی ممنون
می بالم به خودم که شما خواننده ی من هستین!

امیر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ق.ظ http://khateratetarakkhorde.blogfa.com

استاد الان جوابیتون رو دیدم
خواستم اضافه کنم و باز هم بگم که این خط قرمز ها از ابتدا نبوده و این رو میتونیم از مجسمه ها و آثار ایران باستان بفهمیم...
این خط قرمزها در عرف جامعه ما وجود دارهو عرف چیزیه که ما خودمون می سازیم...
در ضمن هنر نشئت گرفته از روح و روانه آدمیست...
آیا غیر از این هستش؟
اگر هست اصلاح بفرمایید

کورش تمدن شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

کلی فکر کردم و به نتیجه ای نرسیدم(خودم رو کشتم)
باید بیشتر بنویسید
فکر کنم مشکل اونجاست که ما اختلاف این دو مسئله رو نمیدونیم
منتظرتون هستم حالا که پیش قدم شکستن این تابو شدید پس ادامه بدید لطفا

مهتاب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

موهبتی که خدا به ما سپرده و ما اونو در حد غیر اخلاقی و کثیف پایین میاریم...

واقعا عالی...منم اعتراف می کنم که در مورد اروتیسم و تعریفش چیزی نمی دونستم و خوشحالم که بهش پرداختی

گلبانو خاتون چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

مومو جان باورت میشه این چیزیه که همیشه گوشه ذهنم جا اشغال کرده؟
خیلی وقتا فیلم هایی میبینیم که حس عاشقانه اش آدم رو عاشق تر میکنه و همون جنبه اروتیک توش به شکل لطیف و حساسی نشون داده شده.
اما متاسفانه ما به خاطر تابو ها و شاید هم کژ فهمی هایی که داشتیم سرانجاممون این شده و حتی توی خونه زندگیمون هم ریشه دوونده...
حالا چاره چیه؟ یه پروژه طولانی مدته که شاید هیچ وقت جواب نده..
اما در کل اینو بدون که از خوندن نوشته هات لذت میبرم و خوشحالم که توی این بلوای فقر فرهنگی هنوز هستند کسایی که با ذهن باز حرف بزنند و آگاهی بدن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد